سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عـطر ظهــور

آنکه تو را ندارد چه دارد و آنکه تو دارد چه ندارد؟

دلم تنگته آقاجون، زیااااد

قال پگاه:

آدموقتی نماز صبحش قضا شد حتما یه روز باید روزه بگیره

 

 

تازه گاهی آدم جیگرش حال میاد وقتی مداحی جدید دانلود می‌کنه و با جون و دل گوش میده

پی نوشت:

آقاجان

لعنت به این نفس هایی که بدون تو میکشم...



[ شنبه 97/4/23 ] [ 1:17 صبح ] [ شهیده ] نظر

راستی!

راستی گفتم رفقای مجرد 

میخواستم اینو بگم که سعی کنید هر جوری شده خودتون رو اصلاح کنید

خودتونو به کارای خوب عادت بدید، تا میتونید برید دنبال علم

اینجوری تصور کنید که هرجوری هستید همسری مثل خودتون نصیبتون میشه

 

و و امروز وسط حرفای استاد به این فکر میکردم که چقدر شیرین و قشنگه که اوج جوونیشو وقف خدا و امام زمان بشه و برای خدا بره دنبال علم

این حرفا رو قبل از خواب یادم اومد نگفتم، دیگه حال نداشتم بنویسم، الان یادم اومد

دعا هم یادتون نره

خدایا به همون این توفیق رو بده که حتی تک به تک نفس کشیدنامون برای تو باشه

ممنونم بابت هرچی که دادی و هرچی که گرفتی



[ سه شنبه 97/4/12 ] [ 11:48 عصر ] [ شهیده ] نظر

ممنون از لطف عظیمت

بعداز دیروز که حلقه داشتیم به لطف خدا به خیلی چیزا رسیدم 

 

حجابی که شهید ذوالفقاری ازش صحبت می‌کنه و میگه حجابای این دوره زمونه بوی حجاب حضرت زهرا رو نمی‌ده ادمو خیلی به فکر فرو میبره

در واقع بعداز حلقه که بچه ها کاری کردن کلا به حجابم شک کنم،

بعد که برگشتم خونه و دایی اون کتابایی که برده بود و فرستاده بود و یکی‌دوتاشونو ورق زدم

یکیش کتاب شهید خلیلی که یکی از خاطره هاش تو بدترین موقعیت نجاتم داد از غم و رنج

رسید به کتاب شهید هادی ذوالفقاری، عادتی که داشتم چند وقت پیش زیر جمله هایی که ارزشی بود و به دلم می‌نشست خط یا ماژیک میکشیدم

ادامه مطلب...

[ سه شنبه 97/4/12 ] [ 12:1 عصر ] [ شهیده ] نظر

داداشی،...

[ پنج شنبه 97/4/7 ] [ 6:47 عصر ] [ شهیده ] نظر

اومدم که کمک بخوام از همین لحظه

سلاااااام

داشتم فکر میکردم که حلقه های دبستانیا رو راه بندازم یا نه

البته مسجد پیش خونمون هم هست ولی فکر نکنم اجازه بدن من بدون هیچ مدرکی برای بچه ها کلاس بذارم

تازه اونجوری باید ارتباط هم داشته باشم با نامحرم، البته آقای بزرگ که فرقی هم نداره

ولی اگه دیدم حسینیه بابا بزرگ مثل پارسال ازش کم استقبال بشه و بچه ها رو با التماس بکشونی و براشون کلاس رایگان بذاری خیلی خسته کنندس

البته پارسال تجربه نداشتم و خیلی شلوغش کرده بودم و... مخصوصا دیر شروع کردم

امسال خداروشکر انگیزمم بیشتره و تقریبا میتونم تنهایی اداره کنم، چون جمعیتشون کمه

پارسال پیرامید خیلی خوب بود برای بچه ها ، و متاسفانه اردویی که نشد ببریمشون

ان شاءالله خدا کمک کنه ، هنوز که دزفول نیستم، تا رسیدم ان شاءالله بنر میزنم و...

یه مدت بود فکر میکردم که تا خودسازی نباشه کار فرهنگی هم نمیشه کرد

یعنی اینا باهم جور در نمیومد برام

ولی متوجه شدم باید در کنار هم باشن

بچه های کوچیک روحیاتشون خیلی باحاله و مخصوصا باهاشون هم انرژی میگیری و هم صبر و تحملت بالا می‌ره

و در کنارش باید حلقه هارو با دوستای خودت رو هم ادامه بدی و از همه مهم تر مطالعه شدید کتاب

تنها بخشی که خیلی اذیت میشه آدم همون رفت و اومده

که واقعا دوره از خونمون

اونم با توجه و کمک امام زمانم حل میشه

 

تمام اینارو نوشتم که فردا پس فردا یادم نره با چه انگیزه و هدفی شروع کردم این حلقه

درست بدون کمک هیچکس

وفقط با کمک خدام و اهل بیت

خودتون کمک کنید

جز شما هیچکی رو ندارم

 

 

 

 

 

 



[ شنبه 97/3/19 ] [ 4:35 عصر ] [ شهیده ] نظر

طاقت دوریتو ندارم

شاید این بار اینجوری تتبیهم کردی که دیگه سمت گناه نرم

برای بار اولین بار احساس میکردم نمیخوای صدامو بشنوی

هرجوری شده منو از خودت میروندی و می‌ذاشتی دور و دور تر بشم

خیلی سختم بود، همیشه فقط با مهربونیت شرمنده میشدم و میومدم پیشت

ولی این بار طعم تلخ دوریتو چشیدم

خودت خوب میدونی از جون دادن برام سخت تر بود

اونقدر سخت که دلم میخواست بمیرم و نبینم که دیگه ازم بریدی

نه اشک داشتم نه حال مناجات نه هیچ چیز دیگه

و میدونم مسببش چی بود اون گناهای لعنتی که نمیدونم چرا یهویی اومدن و حال و روزمو خراب کردن

سخته هرچی سعی کنی که گناه نکنی ولی ربطی به تلاش تو نداشته باشه و خودش اتفاق بیفته

یه شب دلم خیلی شکست ازت کمک خواستم 

ولی تا شب هفدهم ماه مبارک توی احیا بهم اشک چشم دادی

ولی باز ازم گرفتیش، 

میدونی تموم این تنبیه ها خیلی برام مفید بود ،

اشک چشم خیلی قیمت داره باید در خونه ی تو فقط خرج بشه

و گناهای لعنتی رو از تمام وجودم بیرون بریزم

امروز شاید بعداز دو سه هفته باز همون پگاه همیشگی شدم

همونی که همیشه از اینکه بنده ی تو بود خوشحال بود

ولی با یه کوله باری از گناه اومده که قدش رو خم کرده

قول میدم بهت که اون سعیم رو کنم برای ترک اون گناهی که بهت قول دادم

تا شب قدر بعدی، البته اگه زنده باشم

خیلی مهربونی

ولی هیچوقت اینجوری مجازاتم نکن، طاقت ندارم 

دفعه بعد حتما دق میکنم

هرچیمو میخوای بگیری بگیر ولی هیچوقت مهربونیتو ازم نگیر

راستی ممنون که نور رهبر رو بهم دادی

واقعا بهش نیاز داشتم، نور حضرت ماهم

اون بهم زندگی دوباره داد

کمک کن قدر این لطف و مهربونیتو بدونم

باید برم مسواک و آب بخورم

الان 3:50 صبح هست

شب 24 ماه مبارک

تهران 

 

 



[ شنبه 97/3/19 ] [ 3:46 صبح ] [ شهیده ] نظر

صبح بخیر

ساعت 6 صبح با تکون خوردن تخت عزیز

که مثل گهواره تکون میخورد بیدار شدم

و همه ی این لطف ها مربوط به زلزله جان هست

میگن دست بذارین رو زمین براش حمد بخونید آروم بشه :)))))))



[ یکشنبه 97/3/6 ] [ 10:19 عصر ] [ شهیده ] نظر

ترس

ترس داشتم اینکه سحر دوم اسممو صدا نکنی

نذاری بیام دارایی هامو فدات کنم

نذاری بیام توی خونت

توی جشن دیشب الحمدلله خیلی کمکم کردی، حال شیطونو گرفتم

بعدش که الحمدلله جور شد و خدمت رسیدم با دلی پر اومده بودم

دلی که مداومت گناه هم اونو کشته هم سیاهش کرده

این دل دیگه چه بدردی میخوره؟

جز اینکه فقط خوشی که توی این دنیایی و داری لذت می‌بری و...(البته به خیال خودت)

با حول ولا قوة الا باالله قطرات اشکم حرفای دلمو بهت زد

شروع کردم به هق هق کردن، اسم امام زمان که اومد...

نمیتونم بگم صبح حالم چجوری بود

ولی حالم زیاد بد نبود ، تا اینکه این شعر شروع شد و اتیش انداخت به جونم

پرادرتو میگیرم مادر

برای غم تو میمیرم مادر

هرچی میخوام و از تو میگیرم

حاجت میگیرم با این اشکام

 

دیگه نمیتونم بنویسم و نمی‌نویسم تا اینکه حال بهتری پیدا کنم

راستی امروز تشییع زهرا بود...

خدا رحمتش کنه

زهرا خیلی به یادت بودم دیشب...

 

 



[ جمعه 97/2/28 ] [ 2:53 عصر ] [ شهیده ] نظر

هیچ

[ پنج شنبه 97/2/27 ] [ 2:24 صبح ] [ شهیده ] نظر

فقط تویی که دوریت برام سوختنه خدای مقتدرم

اون موقع ها که 13 ساله یا خیلی کوچیک تر بودم برنامه ی خودسازی داشتم

دعای عهد و کنترل نگاه و نپوشیدن روسری رنگ روشن و نماز اول وقت و درس و...

ولی بعداز یه مدت ولش کردم اونم بخاطر یه سری مسائل بود

بعدش نمیدونم چرا همش توی این فکر بودم که دیگه اصلا بدرد نمیخوره و...

تا اینکه با یکی از بچه ها که از طریق فضای مجازی رفیق شدیم به صورت خیلی جالب چهله و برنامه ی خودسازی رو شروع کردیم

البته فقط به لطف ایشون و به لطف و بزرگی خدا

البته من قبلش ختم قرآن رو شروع کرده بودم برای هرروزم، چون واقعا به نور و برکتش توی زندگیم احتیاج داشتم، و این نیاز رو خیلی احساس میکردم

و این تصمیم هم بازم توسط یه اتفاقایی توی معراج شهدا گرفته شد الحمدلله

و اینکه جریمه سخت سخت داشتیم و ...

تا اینکه یه هفته گذشت ، از خودم حالم بهم میخورد ، فهمیده بودم کیم

چه کارم، چقدر ادعا دارم ، چقدر مضرم ، باعث شد که خودم و از خیلی چیزا محروم کنم

ولی خیلی مؤثر بود ، واقعا... 

ازتون خواهش میکنم شماهم شروع کنید

روی تخته اعلانات اتاقتون مثل من برنامه ی روز رو بنویسید چه مادی چه معنوی

تا شب سعی کنید انجامشون بدین و اگه نشد جریمه سخت

مثل یک روز دوری از موبایل یا خوندن یه روز نماز قضا یا قرآن و...

و ما آخر هر شب وقت خواب گزارش میدیم هرچند زیاد موافق نبودم ولی به اصرار دوست گرامی که نیازه همدیگه رو نصیحت کنیم و نکته بگیم و.. انجام بشه

ولی الان متوقف شده گزارش دادن

بخاطر تنبلی

از برکات این برنامه خودسازی از جمله دعای عهد و مسجد و دعای ندبه و نماز با حضور قلب زیاد و مراقبت از اخلاق و کم خوابی و سحرخیزی و کتاب خوندن و  اراده قوی و...هستاید برای شما خیلی بالاتر از اینا باشه، شمارو به آقا برسونه

ماهم داریم ادامه میدیم به امید اینکه یه روزمون خالی از گناه باشه...

مثل اون شهید نوجوونی که انقدر این کارو کرد تا قبل از شهادتش تمام برگه های دفترش سفید و خالی از ذکر گناها بود

و البته به خودتون خیلی روحیه بدید، اگه دیدید حالتون بده حتما یه چیزی کم هست

یا به نماز درست توجه نمیشه یا گناهاتون خیلی زیاد شده یا محبت آقا یا نور قرآن رو کم دارید

خودتون رو آماده کنید برای یه مناجات خیلی عالی و توپ و قشنگ بشینید صبحت کنید با خدا

البته از جمله معایبش این بود که برای شنیدن مناجات شعبانیه خیلی کوتاهی کردم

نمیدونم چرا...

حتما یه چیزی کم بود مثل خواب:)

 

خیلی حرف زدم باز 

ولی اشکال نداره خدا کنه تاثیر داشته باشه مخصوصا برای خودم

الان بوقتی که باید شعر حفظ کنم و حاضر بشم برای رفتن به خونه ی خدا با آبجی کوچولوه

که اونم جریانی داره

و شروع امتحانات

 

التماس دعای شهادت + فرج+ آدم شدن

مخصوصا توی این ده روز باقی مونده که فقط ده روز وقت داریم پاکیزه بشیم برای مهمونی یه کریم مقتدر و پاک از هر زشتی

هعیییی، کجای کاریم

خدا سایه ی رحمتت رو روی گناهامون بنداز که داریم به مهمونی نزدیک میشیم

 

 

 



[ سه شنبه 97/2/18 ] [ 7:9 عصر ] [ شهیده ] نظر

<< مطالب جدیدتر :: مطالب قدیمی‌تر >>