سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عـطر ظهــور

آنکه تو را ندارد چه دارد و آنکه تو دارد چه ندارد؟

همه ی دار و ندارم

کَیْفَاَنْسیکَ وَلَمْ تَزَلْ ذاکِرى ...

چگونه فراموشت کنم

وقتی تو شب و روز صدایم می کنی؟

 

 

خیلی دوستت دارم

به نگاهت به قوتت به آرامشت نیاز دارم

جز تو مولایی ندارم...

به همون 11 تا یارب آرامش که همیشه روی لبام جاریه

منو برگردون به همون معنویات قبلم....

 

 

 

وَ انْظُر إِلَی...

و به چشم محبت به من بنگر...


"صحیفه سجادیه"

 

+نظری بر من و بر دردِ من و زاری من...

"اوحدی" 

 

 

 

تو همه ی دار و ندار منی

اگه نگام نکنی من دیگه چی دارم؟

دار و ندارم خودتو ازم نگیر...

و نذار که گناها و هوس ها تورو ازم بگیرن...

 

به کسم مکن حواله که جز تو کس ندارم...

 

 

+ به وقت امتحان تاریخ

4دی 97

یه روز مونده به تولد فرشته ی زندگیم، مامانم

به امید خدا...

 



[ سه شنبه 97/10/4 ] [ 9:35 عصر ] [ شهیده ] نظر

عایا؟

امروز تو مدرسه بعداز کلی حرص خوردن سر زنگ تاریخ

که انقد از خوبیای رضا شاه گفت که نزدیک بود خفه بشه

بعدشم یکی دوتا از بدی هاش گفت که در آخرم ردشون کرد

علنا چیزی نمی‌گفت همه چی غیر مستقیم بود اونم بخاطر این بود که دفعه پیش اعتراض کرده بودیم

کم مونده بود بگه رحمت الله یا بیفته به پاش

ولی دفعه ی بعد مجبورش میکنم مثل دفعه قبل ازم عذرخواهی کنه

خلاصه نه من اون پگاه قبال هستم که تا جون دارم بحث کنم و آخر شکستشون بدم

نه میدارم همینجوری پیش بره

2:30 که رسیدم و رفتم کتابخونه انقد خوایم میومد که 6 صفحه رو یه ساعت طول کشید تا خوندم بعد از خدا خواستم انرژی بده

چند لحظه بعد یه خانم مسن اومد که مدام سرش میفتاد 

نمیدونید چقدر خنده دار بود تا چشماش باز میشد یه کلمه می‌خوند و سرش می‌یفتاد

تازه 10 تا کتاب آورده بود نمیدونم می‌خواست همه رو بخونع؟

نتونست قهقهه نزنم انقد خندیدم که باز انرژی برگشت

خلاصه یه ساعت اینجوری گذشت

و من با اون خستگی اومدم خونه و شروع کردم به بچه داری

 از غذا دادن گرفته تا حموم بردنش

هنوزم البته مشغولم

خوب تر از من دیدی عایا؟

تازه باید دو ساعت دیگه هم بخونم

بعد مستقیم لالااااا

 

 

 

 

 



[ شنبه 97/9/17 ] [ 7:14 عصر ] [ شهیده ] نظر

تو کتابش خط بکش!

امروز بغل دستی نمیذاشت درسو گوش کنم

همش حرف میزد یا کاری میکرد که کل زنگ و خندیدم

یا می‌گفت چقدر درس آسونه اونقدری اسونه که نمی‌فهمم

بعد من بهش چی بگم؟ 

منم خط کشیدم تو کتابش و تو صورتش البته صورتش با اجازه ی خودش بود البته بدترشم بود که نمیشه بگم

شمام اینجوری باشید وقتی یکی اذیتتون می‌کنه نزنید دلشو بشکونید تو کتابش خط بکشید :

 

 

خوشحالی یعنی

یه زنگم بود بعداز یه ساعت حرف زدن دبیر نیگا دوستم کردم بهش گفتم این چی داره میگه؟ اونم گفت چمیدونم چرت و پرت

 

و باهم ترکیدیم....



[ چهارشنبه 97/9/14 ] [ 7:56 عصر ] [ شهیده ] نظر

ممنون که هستی

الان یک عددکلوچه سر پام نشسته و زل زده به صفحه لپ تاپ

نمیدونه کدوم دکمه رو اول بزنه

چشماش برق میزنه و یک عدد لبخند ملیح روی لپان کلوچه ایش هست

با اون چالای لپش داره منو میکشه

خیلی کیف میده هر بار که خسته از کتابخونه یا مدرسه برمیگردی یکی هست که پشت در آسانسور باشه

یکی که از لحظه ی ورودت به آسانسور و تا وقت رسیدنت صدا بزنه و بگه د د و بخنده و وقتی رسیدی بپره بغلت و نذاره که بذاریش روی زمین

یعنی وقتی سرت تو موبایل یا کتاب باشه سرشو بیاره تو صورتت و بزنه زیر خنده

یعنی تنها نقطه ی خونه که آرومش میکنه اتاف من باشه دقیقا مثل بچگیای اجی

یعنی خدا یه هدیه بهم داد اونم چه هدیه ایییییییی

یعنی فقط نمیدونم چجوری خداروشکر کنم

یعنی مجبورم بخاطر حضور یه فسقلی هر روز بلند شم برم کتابخونه درس بخونم

داداشم، قربونت بره آجیت

خدا حفظت کنه

یعنی خدا بالاتر از این امید نمیشد بفرسته واسم

بازم ممنووووووووووووووووووووووووووووون نفس آجی که هستی پوزخند



[ شنبه 97/9/10 ] [ 8:26 عصر ] [ شهیده ] نظر

فیل

کیف میده صبح با صدای اذون بیدار بشی

و یه دعای عهد با صدای فرهمند گوش کنی

و شروع کنی به زندگی کردن و درس خوندن

چه صبحی بشههههه

برم بخوابم که این رویا به واقعیت تبدیل بشه

شبتون بخیر

 



[ جمعه 97/9/9 ] [ 9:27 عصر ] [ شهیده ] نظر

مرگ...

جمعه یعنی

دلم از غصه بگیرد امّا

به همین بودنت از دورقناعت بکنم ...

 

 

حال و روزم و میبینی

میبینی چقدر درمونده شدم

میبینی چقدر خسته شدم

من جز تو هیچی نمی‌خوام...

قول بده هیچوقت خودتو ازم نگیری مولای مهربونم

اگه بگیری دیگه هیچی برام باقی نمی‌مونه

تو همه ی دار و ندار منی،...

اگه قراره نگاهت رو از من بگیری مرگ من و برسون

که زندگی برام بدتر از جهنم میشه...

 

 



وای بر حالی که حتی واژه ای در وصف آن پیدا نشود ...

 

 

خوابم زِ چشم رفت و

دل از دست و جآن زِ کَف؛

بر من زِ یک نیامدنت،

تا چه‌ها رود..



[ جمعه 97/9/9 ] [ 8:29 عصر ] [ شهیده ] نظر

دخترگلتون

ساعت حدود یک و نیم شب

درحالی که از خوشحالی و خستگی وسط حال با لپ تاپ ولو شدم دارم مینویسم

بعداز دیدن فیلم و یه دور دور حسابی میچسبه آدم وقتش رو تلف کنهپوزخند

این روزا خیلی شیرین میگذره و گذشته با اینکه خیلی سخت میگذره

وقتی به فردا فکر میکنم دوست دارم خودمو بکشم

کی آخه 6:30 بیدار میشه بره مدرسه؟

بعد از کلاسا بره کتابخونه و درس بخونه اونم چه درسایییییی زبان

بعداز کلی کلنجار با خودم اسمم و نوشتم کلاس زبان و تا تونستم برچسب شکل خنده زدم رو کتابش که بتونم یکم بیشترتحملش کنم

منتظرم دانلودها تموم بشن برم لالا فرداجون داشته باشم

امام زمانم میخواستم ازت تشکر کنم خیلیییییییی زیاد

چون خیلی وقته زندگیمو یجوری شیرین کردی که میخوام پرواز کنم

فقط نذار این خوشی ها با گناه پر بشه

خواستم ازت تشکر کنم و بگم دلم خیلییییییی برات تنگ شده

سخت میگذره چون نمیبینمت...

با وجود این شیرینی ها خیلی تلخی هاهم اومده که هیچ جوره جبران نمیشه

و من برای اون میدونی چی در نظر گرفتم تا دلم خنک بشه


کمکم کن زندگیم مال تو باشه فقط

اشتباه نرم...


ممنونم که امام منی....

این دو جمله امشب منو عاشق خودشون کردن:


با تو همه ی لحظه های عمر من شیرینه


این حال خوبم به همه ی دنیا می ارزه...



چاکریم آقاجونم

شبتون بخیر


دختر گلتون پگاه خااااانوممؤدب

 



[ پنج شنبه 97/9/8 ] [ 1:30 صبح ] [ شهیده ] نظر

عروسی یه فرشته

امشب از همون شبای پربرکت و رنگارنگه که

امروز بهترین و با ایمان ترین دوستم عروس میشه

سردار عزیزم، دلاورت خیلی خوشحاله از اینکه تو زندگیش یه دوست یکی یدونه ای مثل تو داشته و هنوزم داره

معصومه جان، فردا یا پس فردا از پیشم میری

میری اصفهان و یه زندگی جدیدی رو شروع می‌کنی ایشالا زیر سایه ی امام زمان

ولی دوستی ما تا همیشه ی خدا ادامه داره

وقتی تو دوستم شدی و خیلی وجه اشتراکاتی باهم داشتیم 

هردو درد و دلامون یکی بود، خوشحالیامون توی یه چیزایی خاصی خلاصه میشد، روزایی که با تو بودم برام بهترین روزا بود

با اینکه یه سال از من بزرگتری ولی خیلی چیزا ازت یاد گرفتم

و خیلی از من جلو زدی، ولی یادت نره دوستتم با خودت ببری

امشب از این حرفای باحال سر زبونم نمیاد تا بیام پیشت :)

یادم نره امشب بهت التماس دعا بگم، :))))

 

از هم فاصله گرفتیم منو فراموش نکنیاااا

منم همیشه بهترین دوستم ، دوستی که تو گوشیم دوست خدایی سیوش کردم و اونم شهیدة الزنده منو سیو کرده

دوست خوبم برات چیزای خوب خوب از خدا می‌خوام

می‌خوام همیشه ی خدا زیر سایه ی مولامون خوشبخت باشین، و همیشه به یاد داشته باشین که قراره باهم به خدا برسید ان شاء الله

الان من حاضر نشستم روی مبل و تو هم حتما خیلی خوشگل شدی و یا آتلیه ای یا آرایشگاه

منتظرم بیام قشنگمو ببینم 

و با دسته گلش یکم عکس هنری بگیرم مثلا:)

 

 

خیلییییی دوستت داره دلاورت

2/آذرماه/97

جمعه 

ساعت19:43

 

 

 

 

 

راستی حاج آقاااا روز بله برونتون ازت خواستم قدر این فرشته رو بدونی

ولی امشب ازت می‌خوام خیلییییی بیشتر قدرشو بدونی  

 

فعلا منو نشناسی بهتره:))))) 

 

 

 



[ جمعه 97/9/2 ] [ 7:48 عصر ] [ شهیده ] نظر

آزمون2

و درحال حاضر شدن برای رفتن به آزمون جان :)

 

 



[ جمعه 97/9/2 ] [ 7:24 صبح ] [ شهیده ] نظر

آزمون

تو باغ با یه آدامس تو دهن و با لبای آویزون و یه پتو سر شونه ها
با دل درد شدید وسرفه های ناز ووشلغمای گرمی که داردن چشمک میزنن و التماس میکنن که بذارمشون تو دهنم در افق محو شدم به آزمون فردا دارم فکر میکنم
که چی بنویسم توی اون پاسخنامه که هم سفید نمونه هم یه تراز آبرومندانه بده بیرون
تازه از صبح زودم بیدارم خوابمم میاد
ولی نمیدونم چجوری هم امشب درس بخونم هم بخوابم 
خدایا تو خیلی بزرگی، خودت می‌دونی رفتم خونه مستقیم لالام
پس فردا مثل همیشه منتظر امداد غیبیت هستم خداجونم


فعلا بریم از سرما بلرزیم 



[ جمعه 97/9/2 ] [ 12:30 صبح ] [ شهیده ] نظر

<< مطالب جدیدتر :: مطالب قدیمی‌تر >>