سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عـطر ظهــور

آنکه تو را ندارد چه دارد و آنکه تو دارد چه ندارد؟

بنام خدا،دوستت دارم...

اگر تو مرا پناه نمیدادی کی مرا پناه میداد؟ 

اگر تو صدایم نمیکردی کی صدایم میکرد؟

تو رویای رنگین شب های منی ...

تو عشق شیرین دنیای منی ...

امام رئوفم شب آخر یادتان هست؟،

چه شب طوفانی بود 

چه عاشقانه شبی بود 

وقتی با وجود تمام ادم هایی که در کنارم بودند ولی من کسی را غیر از تو نمیدیدم، ...

خودم را فراموش کردم، با اشک برای همه دعا کردم، من هیچ مشکلی نداشتم چون تو را داشتم 

تک به تک برایشان دعا کردم ولی لحظه به لحظه عشقت بیشتر آتشم میزد 

از درون میسوختم، باور این که شب آخری است که پیشتم هر لحظه آتش بر جانم میزد، هر لحظه چادرم بیشتر خیس میشد 

نمیخواستم به آن شهر پر گناه که بوی معصیت و گناه انسان را از نفس زدن می اندازد برگردم 

به آدم هایی که چیزی از خدا و گناه نمیدانند از عشق تو نمیدانند ولی روز به روز بیشتر از خدا فاصله میگیرند 

به ادم هایی که شکستن دل آدم ها برایشان از اب خوردن راحت تر است 

نمیخواستم برگردم، صورتم خیس شده بود هیچ چیزی را نمیخواستم جز تو ...

بلند شدم و تنها آمدم جلوی ضریحت، چقدر قسمت دادم که ...

مهربانم با اینکه تازه ازت دور شده ام ولی قلبم هر ثانیه بیشتر تنگت میشود 

هر لحظه بی تاب تر میشوم...

میشود باز در آغوشم بگیری تا دخترت قلبش محکم بشود در عشقت ...

 

22/4/98 

6 روز پیش پیشت بودم مهربونم 

 



[ شنبه 98/4/22 ] [ 2:6 عصر ] [ شهیده ] نظر

وصال خصوصی!

هیچ صدایی را نمیشنوم، در این ازدحام و شلوغی حرمت گویی فقط منم و تو...

گویی سخت در اغوشم گرفته ای و فقط به من نگاه میکنی...

با چشمانی پر از اشک و سری پایین با امانت مادرت آمده ام پابوست...

هیچی نمیخواهم، با لبخند اشک هایم جاری میشود، خیره به گنبدت میشوم، صحن انقلاب روبروی گنبدت جای همیشگی ام 

میگم سلام امام ریوفم ممنون که باز راهم دادی و باز نذاشتی غرق بشم تو گناه

دلم را دادم دستت ، زندگی ام را دادم دستت، تمام هست و نیست من تویی امامم...

دو روز دیگ تا وصال دوبارمون...

این بار فقظ خودم و خودت...

کمکم کن باعت افتخارت بشم تو مسابقه...

دوستت دارم رفیق و پناه همیشگیم..

12/4/98



[ چهارشنبه 98/4/12 ] [ 2:4 عصر ] [ شهیده ] نظر

همین امشب ...

دوباره آمدم به سویت 

با دلی لرزان ، چشمی گریان، بی پناه و سرگردان..

هیچی نمیدانم ، فقط این را میدانم که آنقدر دوستم داشتی که با این همه گناه باز مرا صدا زدی ...

مرا جوری صدا کردی که وقتی در حرم امن تو هستم احساس میکنم در اغوشت دارم اشک میریزم ...

سرم پایین و چشمانم پر از اشک است 

دست خالی آمدم مهمانی، چشم به مهربانی و فضل شما دوخته ام ...

هیچ نمیدانم 

فقط میدانم تمام زندگی ام را به دستت داده ام 

تمامش را به نام خودت زدم ...

تو کمکم کن تا فقط مال خودت باشم و بمانم 

امام رئوفم، مهربانم به جان جوادت جوری دستم را بگیر که همانی بشوم که تو میخواهی 

وقتی من، من تو میشود ارزش دارد قیمت دارد 

اعضا و جوارحم زمانی پربرکت و با نشاطند که بخاطر تو از هوس بگذرند 

زمانی که در راه رضایت تو قدم بر دارند...

مهربانم کمک کن در راهی که انتخاب کردم مانند سنگ باشم و به موانع دقت نکنم و به هدفم برسم 

 

 

امام مهربانم همین امشب دستم را بگیر و جوانی ام را ضمانت کن

به نگاهت به کمکت محتاجم ....

 

دعای کمیل را که در حرمت میخواندم با ان اشک هایم خیلی دعاها کردم ، دعاهایم را مستجاب کن اگر خیرم هست ، تمام زندگی ام فدایتان

 

 

یادم نمیرود باز به موقع صدایم کردی 

باز تنهایم نگذاشتی 

کمکم کن به عهدم وفا کنم ...

مال خود خودت شوم

 

 

7/تیر/98 _مشهد

عقد پسرخاله 



[ جمعه 98/4/7 ] [ 1:11 صبح ] [ شهیده ] نظر

شزوعی دوباره..

[ چهارشنبه 98/3/22 ] [ 10:16 عصر ] [ شهیده ] نظر

دلتنگ

نمیدانم کجایی ...

نمیدانم مرا پذیرفتی یا نه ...

و یا حتی نمیدانم از دستم دلخوری یا راضی ...

ولی میخواهم بدانی که چقدر دلم هوای با تو بودن را کرده..

چقدر دلم دعاهای عهدی را میخواهد که قلبم را جلا میدهد 

چقدر دلم ارامش با تو بودن را میخوامیخواهد ...

مهربانم دستم را بگیر تا جوانی ام را از دست ندادم ...

دلم خیلی تنگ توست...



[ جمعه 98/3/10 ] [ 2:57 صبح ] [ شهیده ] نظر

شب قدر آخر...

دلت را شکاندم ولی جز خوبی از طرف تو هیچ ندیدم 

گریه هایت را دیدم و دم نزدم و به گناه هایم ادامه دادم ...

مولای مهربانم، باز آمدم، باز میخواهم مال خودت بشوم ...

ولی بی کمک شما نمیتوانم در این مسیر قدم بگذار ...

تا از جانت معشوق نباشد کششی 

تلاش عاشق بی چاره به جایی نرسد ....

 

این شب مبارک 

این شب قدر که دیگه مقدرات یه سالتون رقم میخوره 

بعداز احیا که اومدید برید غسل توبه کنید 

بذارید جسمتون پاک بشه ، بذارید باز اون انرژی و بگیره ...

شب قدر و سبک نشمرید، اگه از دستش دادید یه سالتون پر از گناه میشه 

از خدا فاصله میگیرید ...

طبق تجربه میگماااا :) 

خلاصه تنهایی که رفتید احیا و با اشکاتون که براش دلبری کردید 

مارو هم دعا کنید ...

راستی یادتون نره شاید این آخرین شب قدرمون باشه ...

التماس دعا 

12:22

7/3/98



[ سه شنبه 98/3/7 ] [ 12:26 عصر ] [ شهیده ] نظر

بهونه ...

[ دوشنبه 98/3/6 ] [ 5:34 عصر ] [ شهیده ] نظر

..

[ دوشنبه 98/2/30 ] [ 9:55 صبح ] [ شهیده ] نظر

و صبحی دیگر...

به راستی من از زندگی چه میخواهم جز اینکه تو راضی باشی مولایم?

من چه میخواهم جز اینکه جوانی ام را وقف تو کنم،...

من چه میخواهم جز اینکه نفس نفس زدن هایم خالص برای تو باشد?

چه میخواهم جز خنده و لبخند رضایت شما?

تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد 

زندگی درد قشنگیست که جریان دارد 

 

صبح هام و شروع هر روزم جوری قشنگن که خودم میمونم با این همه آرامش چیکار کنم?

وقتی صدای دعای عهد فرهمند پخش بشه و وایسی رو به قبله به امام زمانت سلام بدی بگی آقاجان امروزم مال شماس نذار قلبم با گناه سیاه بشه..

اگه آرامش خواستید دعای عهد صبح هاتون رو فراموش نکنید

 

#بریم مدرسه

#دوستت دارم صاحب الزمانم

 

یه متن تووووپ تو راهه



[ پنج شنبه 98/1/29 ] [ 6:48 صبح ] [ شهیده ] نظر

صبحی دوباره ...

صبح باشه 

متوسل به امام رئوفت باشی، ازش تشکر کنی...

یاد اون شبای مهر ماه تو تولدت که طلبید و تورو خرید...

یاد اون جای دنج که پاتوقمه...

صبح باشه سکوت باشه ماه شعبان باشه و یه دل بی قرار که هر لحظه بیشتر وابستت میشه...

صبح باشه حالت از همیشه بهتر باشه، ...

مگه میشه عاشقت بود و حالم خوب نباشه?

اگه حالم بد بود یعنی خیلی ازت دور بودم...

خوشحالی یعنی چی..

یعنی امروز بخوای بری خونه شهید ولایتی،...

تو شیرینی زندگی منی..

ممنونم این روزا خیلی خیلی به وقتم برکت دادی

فقط کمک کن هرچی دارم تلاش میکنم تو مسیر خودت باشه

کمک کن این راه لحظه به لحظه منو بیشتر بهت نزدیک کنه..

 

 

دست کشیدم ز همه

تا که تو باشی همه ام...

با تو بودن، ...

ز همه دست کشیدن داره...

 

 

امروزمو مطلقا برای خودت قرار بده، نفس نفسمو...

ممنونم که هوامو داری...

 

 

عاقا چرا وقت نمیشه قالب و عوض کنمجالب بود



[ چهارشنبه 98/1/28 ] [ 7:1 صبح ] [ شهیده ] نظر

<< مطالب جدیدتر :: مطالب قدیمی‌تر >>