طاقت دوریتو ندارم
شاید این بار اینجوری تتبیهم کردی که دیگه سمت گناه نرم
برای بار اولین بار احساس میکردم نمیخوای صدامو بشنوی
هرجوری شده منو از خودت میروندی و میذاشتی دور و دور تر بشم
خیلی سختم بود، همیشه فقط با مهربونیت شرمنده میشدم و میومدم پیشت
ولی این بار طعم تلخ دوریتو چشیدم
خودت خوب میدونی از جون دادن برام سخت تر بود
اونقدر سخت که دلم میخواست بمیرم و نبینم که دیگه ازم بریدی
نه اشک داشتم نه حال مناجات نه هیچ چیز دیگه
و میدونم مسببش چی بود اون گناهای لعنتی که نمیدونم چرا یهویی اومدن و حال و روزمو خراب کردن
سخته هرچی سعی کنی که گناه نکنی ولی ربطی به تلاش تو نداشته باشه و خودش اتفاق بیفته
یه شب دلم خیلی شکست ازت کمک خواستم
ولی تا شب هفدهم ماه مبارک توی احیا بهم اشک چشم دادی
ولی باز ازم گرفتیش،
میدونی تموم این تنبیه ها خیلی برام مفید بود ،
اشک چشم خیلی قیمت داره باید در خونه ی تو فقط خرج بشه
و گناهای لعنتی رو از تمام وجودم بیرون بریزم
امروز شاید بعداز دو سه هفته باز همون پگاه همیشگی شدم
همونی که همیشه از اینکه بنده ی تو بود خوشحال بود
ولی با یه کوله باری از گناه اومده که قدش رو خم کرده
قول میدم بهت که اون سعیم رو کنم برای ترک اون گناهی که بهت قول دادم
تا شب قدر بعدی، البته اگه زنده باشم
خیلی مهربونی
ولی هیچوقت اینجوری مجازاتم نکن، طاقت ندارم
دفعه بعد حتما دق میکنم
هرچیمو میخوای بگیری بگیر ولی هیچوقت مهربونیتو ازم نگیر
راستی ممنون که نور رهبر رو بهم دادی
واقعا بهش نیاز داشتم، نور حضرت ماهم
اون بهم زندگی دوباره داد
کمک کن قدر این لطف و مهربونیتو بدونم
باید برم مسواک و آب بخورم
الان 3:50 صبح هست
شب 24 ماه مبارک
تهران