یک صبح شیرین
وقتی بیدار شدم و دیدم چقدر خستم یاد جمله ی خودم افتادم که به مادر توی اهواز گفتم:
امامزمان به کسی نگاه میکنه که از علاقه هاش براش بزنه و امام زمان یاری میخواد که براش از خواب بزنه نه کسی که اسیر این دنیا باشه...
بیدارشدم و زودتر همیشه خودم رو رسوندم مسجد
خلاصه به اتمام رسید و باز توی راه برگشتن فکرم مشغول بود و با آقام حرف میزنم
نمیدونید چقدر شیرین بود حرف زدن باهاش وقتی که خیلیا خواب بودن
یا اون قطرات اشکی که فقط از دلتنگی بود...
ولی آقا این روسیاهی رو ببین کاری برات نکردم ولی با این دعاها کمی دلم آروم تر میشه از فراقتون...
هر شب به خیال آمدنت به خواب میروم..
[ جمعه 97/2/7 ] [ 10:26 صبح ] [ شهیده ]
نظر