بی قراری...
دوست داشتم اولین پستم
برای بعد اردیبهشت راجب به تاریخ 1402/2/2 میبود
عید فطر و جشن نامزدی....
ولی یهویی دلم امشب گرفت، بی دلیل، شایدم ترس شدید از اینده...
بعضی شبا انقدر آدم حالش خوبه که هیچی نمیتونه حالشو بد کنه
انقد خوبی که ناخوداگاه فقط میتونی مثبت فکر کنی
ولی گاهی انقد بده که فکرای مثبت و خوب از کیلومتر ها اونور تر حتی نمیتونن بهت نزدیک بشن
اونقدری که میترسی و استرس داری که حس میکنی تمام فکرای بد دنیا برای توه...
البته خاصیت تنها بودن توی خونه اونم چند روز کلا همینه
ولی من از بچگی عاشق این خلوتم بودم، درسته گاهی استرس الکی حالمو بد میکنه
ولی شیرینه برام این تنهایی این خلوت....
خدا فقط تو میتونی آرامش این قلب بی قرار من باشی
تویی که فقط میتونی خیالمو راحت کنی که تا همیشه حواست بهم هست...
امشب با تمام امیدم صدات کردم...
19 / اردیبهشت ماه/1402