عاشقانه ای از جنس شهدا...
کلی ازش خون رفته بود ، داشت جـون میداد...
فقط گفت : "آقا جان نوکرتم...!"
و سرش افتاد...
بچه ها ساکش رو وارسے کردن ،
یہ دفترچہ خاطرات بود که روش با خط خوش نوشته بود :
" تقدیم به همسر عزیزم "
اومدن دفتر رو تو ساک بزارن که از لاش یه پاکت نامه افتاد زمین
پاکت سنگین بود...
بازش کردن، یہ حلقه توش بود و یه نامه...
خوندش ،
فقط نوشته بود:
" #نوکرت_تو_بهشت_منتظرته... "
[ دوشنبه 95/2/20 ] [ 1:44 عصر ] [ شهیده ]
نظر