[اشک...]شهید علی خیلی
بسم الله الرحمن الرحیم
[اشک...]
(...چه جالب! همه بچه هیتی ها تاروضه شروع نشه اشک از چششون نمیاد?
اما علی تا میومد تو هییت گریش میگرفت?
حالا حتی وسط سخنرانی یا قبل روضه...)
یه بار مشهد بودیم هییت گرفته بودیم وسخنران داشت صحبت میک
رد که علی اومد نشست تو هییت و همین طور اشک گوله گوله از چشاش میریخت...
روضه شد صدای شیون هم بهش اضافه شد...
سینه زنی شد علی همچنان اشک میریخت...
مجلس تمام شد علی هق هق گریه میکرد...
اصلا همه حواسشون به اون بود?
یهو در یه حرکت خود جوش حمله ور شدن سمت علی
؛ ((بسهدیگه! خفه شدیم اینقد گریه کردی! ای مرض و اوهو اوهو...))
بچه ها شروع کردن زدن!
بعدش شرو ور گفتن? بعدش خندیدن و...
خلاصه هر کاری بلد بودن کردن و همه باهم گفتن أااااااااه (!!)
و همه با هم گذاشتن از مجلس رفتن بیرون!
میدونید چرا؟ چون تمام این مدت همچنان اشک میریخت...
و این همه اشک و از کجا میاری آخه؟
میگفت این که چیزی نیست یکی دیگه رو میشناسم بهش لقب دادم پدر اشک!
گفتم یا ابالفضل! اگه تو اینی ببین اون چیه؟
بعد از شهادتش فهمیدم این لقبی بود که یکی از بچه ها به خودش داده بود...
ای دل غافل!
شهید علی خلیلی
شهید امر به معروف ونهی از منکر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
+دلنوشت
داداش علی
کسی که عکسش توی اتاقمه
کسی که یقین دارم حواسش بهم هست
کسی که موقع مطالعه کردن مدام عکسش جلومه
و گاهی هم وسط مطالعه میزنم زیر گریه
براش درد دل میکنم
و او همچنان میخنده...
داداش میشه سرنوشت منم مثل تو بشه؟
داداش علیِ من
همیشه حضورت رو احساس میکنم
امیدوارم این جامانده رو فراموش نکنی
امیدوارم خواهرت رو تنها نذاری..
امیدوارم رفتی پیش ارباب برای شهادت من هم دعا کنی...
داداش مراقب خودت باش
هرچند جات امنه...
بیشتر وقتتو نمیگیرم...
خواهرت:
جامانده شهادت..