دلنوشته:گل نرگس
آقای مهربانی ها...
دلم گرفته
آقا اونقدر گرفته که راهی برای تنفس نیست
آقا جان خودت شاهد تحمل ها و بخشش ها در زندگی ام هستی
آقا نمیدانم دلم چه میخواهد..
آقا جانم این روز ها فقط با دو رکعت نماز بخشش با اشک آرام میشوم
آقا جانم این روز ها دلم بیشتز از قبل قرص است
دوستی گفت:
جه شده همش از شهیده شدن دم میزنی؟
دعا کن ازدواج کنی،
بچه دار بشی،
خوشبخت بشی
گفتم میدانی این ها اتفاق هاییست که چه بخواهم چه نخواهم در زندگی ام رخ میدهند
این ها امر طبیعیست برای زندگی
انسان باید برای چیزهایی دعا کند که احتمالش کم باشد و یا غیر ممکن باشد
یکی دیگر گفت:
چه خبراست؟مگر جنگ است که شهید بشوی؟
گفتم همیشه در باغ شهادت بازِ باز است...
بال و پر ما شکسته است،آنقدر به دنیا وابسته شده ایم که فقط دعاها و آرزو های دنیوی داریم
باور نداریم که الان فقط در سفریم...
یکی دیگر گفت زندگیتو بکن امام علی گفتن باید از زندگی که خدا بهمون داده لذت ببریم
گفتم اون لذت هایی که به کل فراموش میکنیم از کجا اومدیم و داریم به کجا میریم؟
گفتم اتفاقا منتظرم دینم کامل بشه،دست پر برم پیش خدا
با خودسازی برم،با لبخند برم..
آقا من فقط به عشق شهیده شدن زنده ام...
آقا راستش را بخواهید،حرف های دلم را اشک های چشمانم میزنند
آقا وقتی دلم میگیرد چشم هایم تقاصش را پس میدهند....
آقا ولی میدانید در اوج دل گرفتگی ها
در اوج بغض کردن ها
در اوج عشق بازی با خدا در نماز
در اوج قلب درد گرفتن ها....
فقط اشک ریختن آرامم میکند
آقا در مقابل این ها همیشه لبخند میزنم..
با لبخند اشک ریختن زیباتراست مگرنه؟
نمیدانم داستان این اشک ها و سکوت ها چه میشود..
ولی آقا در دلم بد آشوبی به پا شده...
خودتان به بزرگواریتان یاریم دهید
و دلی در همین نزدیکی ها در حال از بین رفتن است...
به دادش برس
این محبوب محبوب ها....
دوستان التماس دعا
دلنوشته:گل نرگس