آقا دلت در هیچ ظرفی جا نمی گیرد ..
آقا نگاهت جای آهوهاست، می دانم
دستان پاکت مثل من تنهاست، می دانم
آقا دلت در هیچ ظرفی جا نمی گیرد
جای دل تو وسعت دریاست ، می دانم
می آیی و با دستهایت پاک خواهی کرد
اشکی که روی گونه مان پیداست ، می دانم
برگشتنت در قلب های مرده مردم
همرنگ طوفانی ترین دریاست ، می دانم
جای سرانگشتان پر نورت در این ظلمت
مانند رد باد بر شنهاست ، می دانم
در باور کوتاه این مردم نمی گنجد
وقتی که بیایی اول دعواست ، می دانم
ای کاش برگردی که بعد از این همه دوری
یک بار حس بودنت زیباست ، می دانم
آقا اگر تو برنمی گردی دلیل آن
در چشمهای پر گناه ماست ، می دانم
کی بازمیگردی ، برایم بودن با تو
زیباترین آرامش دنیاست ، می دانم
تو باز می گردی اگر امروز نه ، فردا
از آتشی که در دلم پیداست ، می دانم
اقا بیا.....
اللهم عجل لولیک الفرج
ِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِ
دلتنگم آقا ؛ دلتنگ دیدنت ؛
دلتنگ شنیدن صدای انا المهدی ات ...
تا کجای عمر باید هر شب درانتظار تو ستاره بشماریم
تا کدام روز و ماه باید مسافر دنیای غفلتها باشیم یامولا !
بیا که سقف آسمان زندگیمان را
ابر جهل و فساد پوشاند !بیاکه زمین تشنه باران است !
بیا که جگرهایمان را فراقت رنگ سرخش را باخته است
بیا از درون سوخته ایم مولا بیا ای مرهم دلهای خسته !