مسابقه
بنام خداوند زیبایی ها
دانشجویی میگفت:
یک روز استاد دانشگاه به هر کدام از دانشجویان یک بادکنک باد شده و یک سوزن داد و گفت:
یک دقیقه فرصت دارید بادکنک های یکدیگر را بترکانید
هرکس بعداز یک دقیقه بادکنکش را سالم تحویل داد برنده است.
مسابقه شروع.....و بعداز یک دقیقه من و چهار نفر دیگر با بادکنک سالم برنده شدیم
سپس استاد رو به دانشجویان کردو گفت:
من همین مسابقه را در کلاس دیگری برپا کردم و همه کلاس برنده شدند
زیرا هیچ کس بادکنک دیگری را نترکاند چرا که قرار بود بعداز یک دقیقه هرکس بادکنکش سالم مانده برنده باشد....
که اینچنین هم شد
ما انسان ها در این جامعه رقیب یکدیگر نیستیم و قرار نیست ما برنده باشیم و دیگران بازنده
قرار نیست که خوشبختی خودرا با تخریب دیگران تضمین کنیم
میتوانیم باهم بخوریم"
باهم رانندگی کنیم"
باهم شاد باشیم و باهم.....
پس چرا بادکنک دیگری را بترکانیم؟