امشب...
امشب...
اقا تاصبح نخوابید..
امشب اقا هی میاد بیرون میگه انا الیه راجعون
امشب دیگه چاه صدای مردخدارونمیشنوه که میگفت الاای چاه یارم راگرفتند
گلم باغم بهارم راگرفتند
میان کوچه ها با ضرب سیلی
تمام داروندارم راگرفتند
امشب چشم یتیمای کوفه به درخشک شد اما پدر مهربان نیامد
اقابمیرم برای دلت..
دودل بودی...
یه دلت شاد بود ک میرفتی پیش فاطمت
یه دلت غمگین زینبت بود
اقاجان مولای من
حسن به کنار
حسین به کنار
زینب به کنار
گوشه ی اتاق یل ام البنین نشسته داره به فرق شکافتت نگاه میکنه
هی زیرلب میگه
وای پدرم وای پدرم
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
شبهای قدر امد وتقدیر وسرنوشت
سرخوش دلی که به بنامش خطی نوشت
سالی گذشت! مرکب عمرم کجارود؟
دوزخ مکان ومقصد من گشته یابهشت؟
به امید برآورده شدن حاجات
،،،،،،،،،،،،
حالم خوب نیست،
ان شاءالله امشب با صدای دلنشین حاج آقا ارضی یکم آروم بگیرم،کاش..
بنده رو هم در این شب های قدری که میگذره از دعای خیرتون محروم نکنید
یاعلی مدد