*..گفته ی آسمانی شهید شیرودی..*
بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن
وقتی که پرواز می کنم حالتی دارم همانند یک نفرعاشق
که به طرف معشوق خود می رود. هرلحظه فکر می کنم
که به معشوق خودم نزدیک تر می شوم و به آن آرزوی قلبی که دارم می رسم
ولی وقتی برمی گردم هرچند که پروازم موفقیت آمیزبوده باشد باز مقداری غمگین هستم
چون احساس می کنم هنوز آنطوریکه باید خالص نشدم
تا مورد قبول دعوت خدا قرار بگیرم.
***خلبان شهید علی اکبر شیرودی***
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بسم رب الزهرا
دیروز که از دکتر برگشتیم،گفت که
برای عصبانیت دستت میلرزه و حتما برای یه چیزی استرس داری و ناراحتی...
مادر هم گفت برای چی ناراحتی
منم استرش اعتکاف رو بهونه کردم،اگه استرس اعتکاف بود که تا الان خوب میشد
حالا بازم شروع کرده به لرزش،میدونم برای چیه...
دعا کنید از پس این ناراحتی که تا این حد بهم فشار اورده بر بیام...
ممنونم
شعر دلم
توصیه میکنم نخونید
تا بپیوندد به دریا کوه را تنها گذاشت
رود رفت اما مسیر رفتنش را جا گذاشت
هیچ وصلی بی جدایی نیست این را گفت و رود
دیده گلگون کرد و سر بر دامن صحرا گذاشت
هرکه ویران کرد ویران شد در این آتشسرا
هیزم اول پایهی سوزاندن خود را گذاشت
اعتبار سربلندی در فروتن بودن است
چشمه شد فواره وقتی بر سر خود پا گذاشت
موج راز سر به مهری را به دنیا گفت و رفت
با صدفهایی که بین ساحل و دریا گذاشت
ـــــــــــــــــــــــــــــ
گاهی شرار شرم و گاهی شور شیدایی است
این آتش از هر سر که بر خیزد تماشایی است
دریا اگر سر می زند بر سنگ حق دارد
تنها دوای درد عاشق ناشکیبایی است
زیبای من ! روزی که رفتی با خودم گفتم
چیزی که دیگر بر نخواهد گشت، زیبایی است
راز مرا از چشمهایم می توان فهمید
این گریه های ناگهان از ترس رسوایی است
این خیره ماندن ها به ساعت های دیواری
تمرین برای روزهایی که نمی آیی است
شاید فقط عاشق بداند "او" چرا تنهاست
کامل ترین معنا برای عشق تنهایی است ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عشق که گویا هوسی هست و نیست..!
کنج دلم یادِ کسی هست و نیست...!
شعلهِ پرواز بسی هست و نیست...!
"چشم به قفل قفسی هست و نیست...
مژده فریاد رسی هست و نیست...! "
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آدمِ احساس دلم خسته است...
پنجره ام رو به تو وابسته است...
هر که مرا دید ز من رسته است...
"کیست که چون من به تو دل بسته است...
" نیما درویش "
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آن روز اگر خود بال خود را می شکستم
اکنون نمی گفتم بمانم یا نمانم؟!
قفل قفس باز و قناری ها هراسان
دل کندن آسان نیست ! آیا می توانم ؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یک قطره ی بارانم و با شوق ببارم
جاری شدم از وسوسه ی دیدن یارم
غافل، که کمین کرده کویری به شکارم
"بگذار اگر این بار سر از خاک برآرم
بر شانه ی تنهایی خود سر بگذارم"...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صد مرتبه گفتم به تو ای آه جگرسوز
بر خرمن دل، آتش بیداد نیافروز
از این دل سودا زده ام صبر بیاموز
"ای کشتی جان حوصله کن، میرسد آن روز
روزی که تو را نیز به دریا بسپارم"...