السلام علی المهدی، سید علی حسینی خامنه ای
السلام علی المهدی
دل را زبی خودی سر از خود رمیدن است
جان را ھوا ی از قفس پریدن است
از بیم مرگ نیست که سر داده ام فغان
بانگ جرس به شوق به منزل رسیدن است
دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم
باری علاج شکر گریبان دریدن است
شامم سیه تراست زگیسوی سرکشت
خورشیدمن برآی که وقت دمیدن است
بوی تو ای خلاصه گلزار زندگی
مرغ نگه در آرزوی پرکشیدن است
بگرفت آب و رنگ ز فیض حضورتو
ھر گل دراین چمن،که سزاواردیدن است
با اھل درد شرح غم خود نمی کنم
تقدیر غصه ی دل من ناشنیدن است
آن راکه لب به دام ھوس گشت آشنا
روزی امین،سزا لب حسرت گزیدن است
"سید علی حسینی خامنه ای"
[ دوشنبه 94/1/17 ] [ 5:34 عصر ] [ شهیده ]
نظر