ماندگــــاری
ماندگاری
با اتوبوس میرفتیم مشهد.راننده نوار موسیقی گذاشته بود، پدرم از جایش بلند شد،
رفت پیش راننده و خیلی آرام و محترمانه خواست که خاموش کند.
راننده توجهی نکرد و بی ادبی هم کرد.
هنگام ظهر،اتوبوس برای ناهار در جایی نگه داشت، همراهمان ناهار داشتیم.
پدرم رفت و با اصرار،راننده را آورد باهم غذا خوردیم.
ادب و متانت پدرم و احترامی که به وی گذاشته بود چنان اورا تحت تاثیر قرار داد
که از بابت کارش پشت سرهم عذرخواهی میکرد.
بعد ها هم ارتباطش با پدرم برقرار ماند و پدرم کمک زیادی به اوکرد.
شهید حجت الاسلام فضل الله مهدیزاده محلاتی
[ پنج شنبه 93/12/7 ] [ 4:1 عصر ] [ شهیده ]
نظر