چادرم بدون حیا با من جایی نمی اید
بنام او به یاد او برای او
دختر به مشهد رفت برای ورود شدن به حرم بهش چادر دادن موقع بازگشت به یکی از علما که اونجا بود گفت من الان از اینجا برم بیرون
چادرم رو بر میدارم منو چطور متقاعد میکنی که همیشه چادر سرم کنم؟
عالم گفت:قیامت رو قبول داری؟
دختر گفت بله
عالم گفت: شفاعت رو قبول داری؟
دختر گفت بله
عالم گفت:قبول داری که بیشترین شفاعت بدست خانوم فاطمه زهراست؟
دختر گفت بله
عالم گفت :
شباهت هرچه بیشتر شفاعت بیشتر
خواستم از خونه برم بیرون گفتم یه چک کنم ببینم همه چی سر جاشه"
نجابت:حاضر
پاکدامنی:حاضر
غرور :حاضر
چادر:؟
چادر:؟
اگر همگی حاضرن منم هستم وگرنه دوره من یکیو خط بکش که ابرو دارم
-----چه کنم ....چادر است دیگر"
بدون "حیا" جایی بامن نمی اید
دختره با ارایش غلیظ میره باغ وحشجلو قفس میمونه
شروع میکنه به ادا در اوردن که میمونه هم تکرار کنه!
میمونه میگه!:بجای این شکلکا بگو از کجا ازاد شدی منم بیام
بنام او به یاد او برای او
زمان که میگذرد معنی خیلی چیز ها تغییر میکند مثلا
طلای سیاه
به نظرم اینروز ها
طلا....تویی بانو
وچادرت هم ک.....سیاه
طلای سیاه این روزگار همچنان نایاب بمان
نگذار هر چشمی تو را اکتشاف کند
بگذار قرن ها بعد بگویند:
تلاش بی فایده بود
این طلای سیاه دست نیافتنیست
به افتخار کسایی که حرمت چادرشونو حفظ میکنن و اگه هم چادر سرشون بکنن باید به خودشون افتخار بکنن