دلنوشته ......
یابن الزهرا سلام
به گمانم این هفته هر روز و هروز ازشما دور تر میشدم و میگفتم من یه بنده ی صالحم
اقاجان بفرما کسی که فقط با صدای شما و دستای شما آروم میشود
با صدا و دستی بجز شما آروم میشود؟
کسی که منتظر شماست با آمدن کسی دیگر دلش آرا م میگیرد؟
باور کن لبخندشم مصنوعی ست .....میخواهد بقیه پندار کنند حالش خوب است
یک عمری ست منتظر خبری از شما هستم
ولی افسوس خبری جز گریه های شبانه شما ندارم .... هیچ خبری
من خودم را بار ها و بارها به آب و آتش زده ام تا لبخند شما را ببنیم
ولی دلم هم آرام نگرفت حتی حسی هم به من دست نداد .. حس خوبی که بگوید آقایت خوش حال شده است
......چون ازشما دوربودم و این همه غفلت از این همین دوری ست.....
آه ازدست دوری....
چقدر فکرش سخت است که اقا برای تو دلش تنگ شده است و تو دلتنگش نیستی و
بجای دلداری آن را زجر بدهی با گناهان با حرفا هایت با .....
چقدر دوست داشتم وقتی از گناهی دوری میکنم باچشمان خود لبخندتان را ببینم
دوست داشتم نصیحتم میکردید چون گوش هایم فقط به حرف شما گوش میدهند
فدای تو شوم ! در این روزها همه می خندند و من اشک می ریزم ، دلم خیلی برایت بهانه می گیرد
همه به فکر دنیایشان هستند و من به فکر شما....
میدانم آنقدر دوستم داری که تنهایم نمیگذاری حتی با بزرگترین گناه.زیرا دعای شما مرا سر پا نگه داشته است
زیرا فقط لبخند شماست که به من امیدواری میدهد و کمک میکند در راه شما قدم بردارم
برای شما بخندم و کسی را بجز شما به خنده نیندازم
لبخند کسی جز لبخند شما برایم رضا نباشد
دلتنگتان باشم....
دلتنگ نگاهتان دستانتان صدایتان چشم های زیبایتان و .......
دلم با نگاهی جز نگاه شما آرام نمیگیرد .... با هیچ نگاهی
دلتنگتان : منتظر