قضای نماز صبح
وقتی بیدار شدم و ساعتو خاموش کردم باز خوابیدم
انگار یادم رفته بود انقدر بدنم ضعیف هست که داشت با یه سرفه ساده ولی ممتد
جونم در میومد! و کلی بالا اوردم
انگار یادم رفته بود حتی بدنم طاقت چندساعت سرفه پشت همو نداره
و یا اصلا رنگ صبح و میبینه با اون پریشونی و آشفتگی توی تنهایی
که از 3 تا6 هر 30 دقیقه بیدار شدم!
خدایا من نمیدونم به چی خودم مغرور شدم،
به جسم ناتوانم، به یه نفسم که اگ نباشه منم نیستم
خدایا شرمندم، منو ببخش
و کمک کن بنده ی لایقی برات باشم...
پ ن: از طرف یه بنده ای که زیادی کارای دنیوی رو جدی گرفته و حتی از چند لحظه ی بعد خودشم خبر نداره!
[ شنبه 103/2/29 ] [ 7:17 صبح ] [ شهیده ]
نظر