الحمدلله
صدامو میشنیدی و تظاهر میکردم که نمیشنوی
حالمو میدیدی و خیال میکردم دیگه منو نمیبینی
صدای دلمو میشنیدی و تمام حواست به من بود
هر لحظه خورد شدنمو میدیدی و شیرینی این روزامو زیاد میکردی
میخواستی توی این ماه
توی این شب
شب قدر شب نوزدهم
برام معجزه کنی و بگی تمام این مدت حواسم بهت بوده
میخواستی شیرینی این اتفاقو توی ماه مبارکت حس کنم
چیزی که حتی فکرشم نمیکردم
میخواستی بهت نزدیک تر شم
میخواستی به عهدت وفا کنی
با اینکه من گناه کردم ولی خواستی با خوبی جبران کنی برام خدای جبارم...
امشب حال عجیی داشتم
خوشحال بودم و شرمنده،نمیدونستم چی بگم که بتونه حتی ذره ای از نگاه و توجهتو جبران کنه
حسین جانم
امشب ازت کربلا خواستم،همینقدر محال ....
مثل محال بودن این اتفاق که تو حلش کردی مولای مهربونم
که شما واسطه بودی و دنبال کارای من بودی....
امشب گفتم بنویسم که برام به یادگار بمونه
که همیشه شاکرت باشم و بدونم همیشه ی همیشه هوامو داری
خدایا ممنونم که دکتر رو سر راه من قرار دادی
امشب از ته دلم ازت خیلی چیزا خواستم
که براورده شدنشون برای تو کاری نداره ولی برای من کل زندگیمه
ای صاحب زمین و آسمان ها...
مهربون خدام
با وفا خدام
بزرگ خدام
و هزار اسمی که امشب با هر هزارتاش صدات کردم و تشکر کردم و درخواست کردم
خیلی دوستت دارم...
شب نوزدهم ماه مبارک1402
1402/1/21