شب قدر...23 ماه مهمونیت...
آمده ام به سمتت...
از سمت تو به سمت خودت پناه اورده ام...
پناه یعنی تماموجودم هر لحظه تورا تمنا میکند...
درمانده ام، کلافه و آشفته ام، رنجور و خسته...
از سر تا به پایم استرس و نگرانی و کلافگی است...
و این را فقط تو شاهد هستی آن هم ذره به ذره...
و تو تنها رفیقم برای بهتر شدن حالم هستی...
و تو احسن الاحوال منی...
بیا امشب نبین هرآنچه را کرده ام که باعث ناراحتی توشده...
بیا امشب جرم هایی را که مرتکب شدم و به خودم صدمه زدم نبین...
بیا امشب به چشم دختر بچه ای نگاه کن که سینه زن و نوحه خوان امام حسین است..
بیا به چشم دختر معصومی ببین که سعی دارد در هر شرایطی امانت مادراش را نگه دارد...
بیا امشب برایم خوب بنویس
بیا امشب در سرنوشتم بنویس دیدن مولایم
بنویس تعجیل زودش را...
بیا بنویس شهادت....
بنویس زیارت اهل بیت...
بنویس مومن شدن...
بنویس آرامش و سلامتی...
من چندین سال پیش بخاطر رضایت تو وارد یک مسیر خطرناک شدم...
و شاید بزرگترین آزمایش زندگی ام
بیا کمکم کن
بیا و نگذار زمین بخورم...
مگر غیر تو که را دارم؟
مگه حال بدم را کسی جز تو میفهمد؟
امشب دلم گرفته از کرده ی خود
که هرچند اگر ببخشی ولی تو دیده ای ک من چه ها کرده ام...
گیرم که از سر گنه در گذری
زان شرم که دیدی که چه کردم چهکنم؟
میخواهم برایم خوب بنویسی، میخواهم تنهایم نگذاری...
فقط تویی ک میتوانی به آرزو هایم برسانی ام
فقط تویی که میتوانی به آن چیزی که میخواهم برسانی ام...
فقط تویی که قدرت مطلقی
ففظ تو باید بخواهی...
به حق ارباب بی کفنم
بهحق امام زمانم
به حق مادرم حضرت زهرا
امشب از گناهانم در گذر و پاکم کن
امشب در سرنوشت یک سالم نزدیک شدن به خودت و امام زمان را بنویس
تو مرا خوب کن...
امشب در سرنوشت این یک سالم رسیدن به هدفم را بنویس...
یادت نرود
خودت گفتی بنده ای که فقط به من امید داشته باشد امیدش را ناامید نمیکنم...
ای کسی که به عهدش وفا میکند...
حسین من
بیا و دل شکسته ام را بخر....
امشب شما واسطه بشین رفیق همیشگی من...
میدونم یه روزی اشک های برای شما بالاخره منونجات میده...
شاید این آخرین شب قدر زندگی ام باشد
ولی...
لاحول ولا قوة الا باالله العلی العظیم
15/2/1400
شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان...