سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عـطر ظهــور

آنکه تو را ندارد چه دارد و آنکه تو دارد چه ندارد؟

چند دقیقه به اذون صبح!

چند دقیقه مونده به اذان صبح!

و من خوابم نمیبره...

دارم فکر میکنم، کنار کتابای شعرم، روی تختم ،زیر یه چراغ کم نور، دراز کشیدم...

دارم‌فکر‌میکنم چه شبای سختی رو گذروندم

چه روزایی که خوشحال بودم و نمیدونم کی تموم شد...

چه لحظه هایی که جز تو هیچکی رو نمیخواستم و فقط به این فکر بودم که تو خوشحال میشی یا نه؟

چه لحظه هایی که یادم رفت دوسم داری!

و چه لحظه هایی که فراموشم شد چقدر مشتاقی که فقط یکم باهات حرف بزنم...

میدونی شایدم زندگی میخواد بهت یاد بده نمیتونی هیچوقت آرامش داشته باشی...

شاید برای همینه تا یکم آدم میخواد آروم باشه یه اتفاقی میفته و بهش گوشزد میکنه که با این سختیاس که رشد میکنی..

چه شبایی گذشت که لحظه لحظش بهم قد صد سال گذشت

و چه شبایی انقد خوشحال بودم که خواب به چشمم نمیومد...

سختی ها شکستت نده!

عقب نشین!

اگه تو دلت غم داری نگهش دار تو دلت شبا باهاش بخواب و روزاتو باهاش شب کن!

ولی هیچوقت یادت نره اونی که دوست داره نمیخواد حتی قند تو دلت آب بشه،..

اگه احساس میکنی نگاهت نمیکنه شاید اشکال از خودته!

 

شبتون یا شاید صبتون بخیر باشه

بوقت امتحان هویت ( سه تا مونده به اخری) 

9/4/99

 



[ دوشنبه 99/4/9 ] [ 4:44 صبح ] [ شهیده ] نظر