بنام خدا،دوستت دارم...
اگر تو مرا پناه نمیدادی کی مرا پناه میداد؟
اگر تو صدایم نمیکردی کی صدایم میکرد؟
تو رویای رنگین شب های منی ...
تو عشق شیرین دنیای منی ...
امام رئوفم شب آخر یادتان هست؟،
چه شب طوفانی بود
چه عاشقانه شبی بود
وقتی با وجود تمام ادم هایی که در کنارم بودند ولی من کسی را غیر از تو نمیدیدم، ...
خودم را فراموش کردم، با اشک برای همه دعا کردم، من هیچ مشکلی نداشتم چون تو را داشتم
تک به تک برایشان دعا کردم ولی لحظه به لحظه عشقت بیشتر آتشم میزد
از درون میسوختم، باور این که شب آخری است که پیشتم هر لحظه آتش بر جانم میزد، هر لحظه چادرم بیشتر خیس میشد
نمیخواستم به آن شهر پر گناه که بوی معصیت و گناه انسان را از نفس زدن می اندازد برگردم
به آدم هایی که چیزی از خدا و گناه نمیدانند از عشق تو نمیدانند ولی روز به روز بیشتر از خدا فاصله میگیرند
به ادم هایی که شکستن دل آدم ها برایشان از اب خوردن راحت تر است
نمیخواستم برگردم، صورتم خیس شده بود هیچ چیزی را نمیخواستم جز تو ...
بلند شدم و تنها آمدم جلوی ضریحت، چقدر قسمت دادم که ...
مهربانم با اینکه تازه ازت دور شده ام ولی قلبم هر ثانیه بیشتر تنگت میشود
هر لحظه بی تاب تر میشوم...
میشود باز در آغوشم بگیری تا دخترت قلبش محکم بشود در عشقت ...
22/4/98
6 روز پیش پیشت بودم مهربونم