.
عاشقی دردسری بود نمی دانستم
حاصلش خون جگری بود نمیدانستیم
پرگرفتیم ولی باز به دام افتادیم
شرط ، بی بال و پری بود نمیدانستیم
اینهمه چشم به راهی نگرانم کرده
عاشقی دردسری بود نمیدانستیم
رفته بودی که بیایی چقدر طول کشید؟
عرض کردیم نبودی و سحر طول کشید
از تو دنبال تو بودن نکند سهم من است؟
فقط از هجر سرودن نکند سهم من است؟
من شب جمعه قرار تو دلم میخواهد
صبح فرداش کنار تو دلم میخواهد
بخدا منتظر آمدنت میمانیم
پای این عشق اویس قرنت میمانیم
باز شب شد وقرار از دلم گرفته شد
باز مثل همیشه دلم بهونتو گرفت، جوابی براش نداشتم
شرمندش شدم، خودم و زدم به اون راه تا شاید دست از سرم بر داره
ولی نشد،هیچ جوره نشد...
از دیشب که خونه نبودم تا ظهر که برگشتم ، بی حال بودم
دیگه ظهر رفتم پای کارا به لطف و مدد شما
بعدشم که حلقه ی صالحین
آقاجون توی این راه خیلی کمکم کردی، نذاشتی تنها باشم، زود یکی از بنده های خوب خدا رو فرستادی کمک...
مدیونتم مهربونم
امروز بسی خوب بود با آبرنگ بازیمون خوش گذشت...
دیگه بعدشو که خودت میدونی...
میخوام بگم یکم بیشتر هوامو داشته باش، توی این شهر نفس گیر
دارم توی گناهام غرق میشم
دارم ذره ذره میسوزم و اب میشم، هر روز داره توفیقاتی ازم گرفته میشه
میدونم به جرم چه گناهی...
ولی خدا جونم
اینکه نمیذاری برم حرم اشکال نداره، اینکه به حال خودم رهام کردی اشکال نداره
اینکه .....
حد اقل نذار این دل خون تر از این بشه...
البته آدم هرچی سختی بکشه شیرین تر میشه راهش.
ولی نه با....
الهی و ربی من لی غیرک...