لطف کریمان...
دوباره مثل پارسال
پشت در مونده بودم، خسته و درمونده...
خیلی ناآروم بودم..
درست مثل امسال که هیچ چیز جز حرم رفتن و اون مناجاتا و حرفای قشنگی که بین من و شما رد و بدل میشه پناهم نیست...
خیلی وقته منتظر این لحظم، تا باز با شما از نو شروع کنم...
یاد پارسال، یاد اون شبایی که اومدم و زار زدم به درگاهت که ازت صبر بر امتحان خدا رو بخوام
یاد اون شبایی که تنهایی مینشستم جلوی گنبد دلبرت و به خودم میلرزیدم و با اون دل شکسته ووتنها، ا روم آروم اشک میریختم وزندگیمو دستت سپردم و کم کم آروم تر میشدم...
یاد اون وقتی که پیچوندم و رفتم سر اون قرار همیشگیمون و اون قول و قرارا ووتا آ رومم نکردی نذاشتم کسی بفهمه کجام...
یاد اون روزایی که میخواستم غذای حرمت رو بخورم تا دلم و جونم شفا بگیرن و تو خواستمو از توی چشمام خوندی و قسمتم کردی...
امروز استاد میگفتن که اولین چیزی که باید به بچه توی 5 سالگی یاد بدی سجده اس
باید مقدمه اش باشه تا بعداً نماز رو خوب بفهمه و بجا بیاره...
یاد خودم افتادم،یاد 9 سالگیم، وقتی که هیچی از تو نمیدونستم، وقتی که هنوز شیرینی عشقت رو نچشیده بودم و با اون لباسا و چادر سفیدم وارد خونه ی خدا شدم
حاج آقا گفت بدون اینکه به کعبه نگاه کنید سجده کنید و این ذکری رو که میگم بگید بعد وقتی گفتم سرتونو بالا بیارین...
هیچوقت یادم نمیره وقتی که سرمو بالا آوردم و دیدمش چی خواستم، با اینکه نمیدونستم چی از خدا بخوام ولی عاقبت بخیریمو خواستم...
و دعاهامو با دستم روی خونه ات نوشتم..
خدا خیر بده حاج آقا رو، جوراب پوشیدن از بچگیمو مدیونشم
از بچگی با خوندن روضه و مداحیای امام حسینم مانوس بودم
جوری که دوستام توی مسیر اردو همه باهم مداحی میخواندیم( بخاطر تکرارهای من)
خلاصه آقاجون از بچگی هیچ کدومتون نذاشتین هیچوقت تنها بشم
هرچی فکر میکنم میبینم زمانی نبوده که اومده باشم و پناهم نداده باشین
و همیشه اینجور بودنم مدیون شماهام ، اگه شما نبودین من خیلی قبل تر ها نابود میشدم در اثر گناه و ....
خلاصه امام غریبم از اون وقتایی هست که میخوام خودمو گم کنم توی حرمت
میخوام بیام و برنگردم،
میخوام بیام انقدر بشینم که قلب مردمو زنده کنی..
نمیخوام با این قلب سیاه جوونیمو بگذرونم..
قول میدم هیچوقت این لطفت رو فراموش نکنم،این لطف که با این حالم با این قلب سیاهم ، با این کمر خمیده در اثر گناهم، راهم دادی به درگاهت
دلم برات پر میکشه، دل توی دلم نیست که برسم و برم غسل توبه و زیارت و بیام حرمت...
با اشک میگم بهت آقا:
فقیر و خسته آمده ام به درگاهت ، رحمی...