پيام
كيوان گيتي نژاد و
93/7/19
كيوان گيتي نژاد و
تو هم خسته اي ؟از کي ؟ از جفا ؟ يا از بي ادبان و ناکثان و دم دمي مزاجان عشق زائل نما خسته راهي ؟ خسته دياري ؟ خسته از جام بي کراني منم خسته ام خيلي خسته ام خسته تر از آنچه تو بپنداري خسته تر از هر جنبنده اي بر روي اين سياره نامردان سياره اي که خيزران زنند بر پشت ميخوران عاشق من عاشق عليم عاشق و خسته و منتظر نايب برحق مهدي مصطفي عج امام مصلح سيد عليم
كيوان گيتي نژاد و
خواهرم نگو هيچوقت به روشنايي خسته بودنت را دشمن را نکن خوشحال از اين پريشاني ما خسته ايم ولي نوشيده جان از جانان مي گيريم از عشق خود جان دوباره مي گيريم در سيل اشک خون مي بارد از چشم من از شعله تابانم ولي مي خندم بر روي دشمن تا نفهمد در دلم چي گذرد چون دلبرانه بنگري در جان سرگردان من
كيوان گيتي نژاد و
اي يوسف کنعان من اي شير خدا شمس الضحي اي مه من اي پيرم علي ميرم در پي علي علي جان جان را غلامت مي کنم غوقاي روحاني نککر سيلاب طوفاني نگر مستان سلامت مي کنند زياد فکر دوريش و نکن آقامون به روزش مي گه چقدر دوسمون داره خوشنود باش برحيدري بودن حيدري شهيد شدنت باقي بهانه اي بيش نبود و نخواهد بود