سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عـطر ظهــور

آنکه تو را ندارد چه دارد و آنکه تو دارد چه ندارد؟

من یک دختر مذهبی هستم.

 

 

من حق دارم ایام فاطمیه لباس مشکی تنم کنم (حتی تابستون)

 و کسی حق ندارد به من بگوید تو همش در غم و ماتم به سر می بری!

من یک دختر مذهبی هستم …

من حق دارم محرم که می شود زنگ تلفن همراه خودم را مداحی بگذارم

 و کسی حق ندارد به من بگوید تو انسان افسرده ای هستی!

من یک دختر مذهبی هستم …

من حق دارم عکس شهید را به عنوان پس زمینه گوشی ام انتخاب کنم

 و کسی حق ندارد با دیدن عکس شهید به من پوزخند بزند!

من یک دختر مذهبی هستم …

من حق دارم به جای سینما رفتن شبهای جمعه گلزار بروم

 و کسی حق ندارد به تمسخر بگوید که شماها را فقط باید در قبرستان پیدا کرد!

من یک دختر مذهبی هستم …

من حق دارم که دوست نداشته باشم اسم بازیگرهای هالیوودی

 و فوتبالیست ها ی خارجی را بدانم

 و کسی حق ندارند من را انسان عقب افتاده ای بداند!

من یک دختر مذهبی هستم …

من حق دارم هر کجا عکس رهبرم را دیدم به او ابراز ارادت کنم
 
و اشکهایم جاری بشود به خاطر مظلومیت های آقا

 و کسی حق ندارد چپ چپ به من نگاه کند!

من یک دختر مذهبی هستم …

من حق دارم توی خط واحد بجای گوش دادن اندی و ….، مداحی حاج منصور گوش بدم 

و حق دارم وقتی راه میرم بجای اینکه زل بزنم تو صورت پسرای مردم سرم پایین باشه 

و کسی حق ندارد به من بگوید ” چقدر املی “!

من یک دختر مذهبی هستم …

من معنای لذت بردن از زندگی را می دانم…

من یک دختر مذهبی هستم …

من معنای شادی و خنده را می دانم…

من یک دختر مذهبی هستم …

من انسان غمگین و افسره ای نیستم…

من یک دختر مذهبی هستم …

من از زندگی به شیوه خودم لذت می برم…

 




[ شنبه 93/11/25 ] [ 11:39 صبح ] [ شهیده ] نظر

تنها 8 دقیقه

فیلم کوتاه: 


نگاه ها همه بر روی پرده سینما بود، فیلم شروع شد، دقیقه اول


فیلم، دوربین فقط سقف یک اتاق را نمایش میداد،



دو دقیقه بعد همچنان سقف اتاق، دقیقه سوم، دقیقه چهارم، دقیقه پنجم، هشت دقیقه اول فیلم فقط سقف اتاق!

 

 


صدای همه درآمد، اغلب حاضران، سینما را ترک کردند

،ناگهان دوربین پایین آمد و یک نفر را که روی تخت خوابیده بود نشان داد و این جمله را زیرنویس کرد:

این تنها هشت دقیقه از زندگی این جانباز قطع نخاعی بود و شما طاقت نداشتید ....



[ شنبه 93/11/25 ] [ 11:33 صبح ] [ شهیده ] نظر

آب

برای گرفتن جیره افطار ته صف بودم،به من آب نرسید،بغل دستیم لیوان آب رو داد 

دستم،گفت من زیاد تشنه نیستم،نصفش رو توبخور.

فرداش شوخی شوخی به بچه ها گفتم ازفلانی یاد بگیرید،دیروز نصف آب لیوانش روبه من داد.

بچه ها گفتند لیوان ها همه نصفه بود...

 

 

براستی ما بعداز شهدا چه کرده ایم؟



[ شنبه 93/11/25 ] [ 11:32 صبح ] [ شهیده ] نظر

آقا منم خاک پایتان

(بسم رب المهدی)

 

آقا سلام! باز منم، خاک پایتان

دیوانه ای که لک زده قلبش برایتان

در این کلاس سرد، حضور تو واجب است

این بار چندم است که استاد غایب است؟

نرگس شکفته است تو را داد می زند

آقا بیا که فاصله فریاد می زند

این روزها نمی شود اندوهگین نبود

دلواپس نهایت تلخ زمین نبود

تب کرده مادرم ز غمت مدتی مدید

هذیان مادرم شده: «آقا خوش آمدید    »

امشب دلم عجیب تو را درد می کشد

دستم مدام واژه ی «برگرد» می کشد

امضاء: دو چشم خیس و دلی در هوایتان،

دیوانه ای که لک زده قلبش برایتان

 

..

 

.

 

.

 

..

 

گل تقدیم شمااللهم عجل لولیک الفرجگل تقدیم شما



[ پنج شنبه 93/11/23 ] [ 6:4 عصر ] [ شهیده ] نظر

نقشه های دشمن برای مردم ملت ایران

سلام

راستش  نمیدونستم باید چی  بگم

امروزخیلی دلم از دست دشمن پر بود

برای همین ازته دل شعار میدادم.....ولی دلم خالی نمیشد

ولی خب از یه طرف هم به فکر این بودم که اگه کار های فرهنگی و بسیج برای بچه ها بیشتر بودند و مسئولین یکم بیشتر به این سنین توجه میکردن خیلی خوب بود

اینکه همه بچه هارو باهم ببرن راهپیمایی......

هرچند دشمن نقشه کشیده باشه برای خرابی خانواده ها و مسلما روی بچه های این خانواده هاهم تاثیر داره

ولی اگه بیان راهپیمایی دلشون محکم میشه. 

متوجه میشن که چه ملت با عظمتی دارند و باید با افتخار بگن که ایرانی هستن....ولی بنظر من این راهپیمایی خیلی دلشونو محکم میکنه..

دشمن خیلی نقشه ها برای کشور ما کشیده شاید برای100 سال دیگه ی کشور ما نقشه داره

دید نمیتونه از طریق توپ و تفنگ و.... وارد بشه و تو این کار موفق نبوده

اومد با مرور زمان از طریق یه باربی کوچیک همه چیز رو بهم ریخت

همین که طلاق ها آسان......

گناه ها آسان......

خریدن لباس  هایی که به اون ها نیاز ندارن...

آرایش....

عمل های جراحی زیبایی.....

پوشیدن ساپورت..و....

همه این ها از طریق یک عروسک بوجود اومد

شاید تعجب کرده باشین که این عروسکه چجوری تونسته این همه معضل بوجود  بیاره !

اول اینکه دشمن از خیلی وقتا پیش برای ما برنامه ریزی کرده بود

قبل از اینکه این باربی رو در ایران پخش کنن براش فیلم درست کردن

فیلمی که باربی در حالت های متفاوتی بود و برای بچه ها جذابیت ایجاد میکرد تا برنامه هارو از سیدی فروش ها بگیرن و دنبالشون کنن

بعد مسئولین برای همین که باربی بی اهمیت بشه اومدن دارا و سارا رو درست کردن

از قضا برای اون دارا و سارا درست مثل باربی فیلم هایی درست کردن

ولی جذابیت نداشت.....کارتون اون باربی ها خیلی جذاب تر بود

ولی  فایده نداشت چون که خیلی دیر جمیده بودن

شاید اگه برنامه هایی جذاب قبل از باربی درست میکردن اینجوری نمیشد

و اما بی حجابی و خرابی خانواده ها......

این باربی خیلی خوش اندامه درست؟

قد بلند.سفید.چشم رنگی.مو طلایی و.... همه این ویژگی ها هست

بچه ها اومدن و این باربی هارو خریدن چون که خیلی براشون جذاب بود

دوست داشتن مثل اونا باشن هم از لحاظ ظاهر هم از لحاظ باطن

چون که اونا پرنسس بودن و دستور میدادن گربه داشتن اسب داشتن و.....انواع خصوصیت ها.

علاوه بر اینکه دختر خانواده سعی میکنه مثل اون باشه

باباء  هم اون باربی رو میبینه

از زنش انتظار داره مثل اون باربی باشه

به خانومش میگه چرا مثل اون باربی نیستی.از لحاظ چهره

زنه هم  برای اینکه شوهرش دوسش داشته باشه  میره هزار جور  لوازم آرایش میخره

از طریق قزص عمل ورزش های فراوان و باهزار خستگی اخرش هم به نتیجه نمیرسه

ولی یجای ایننکته ای هست

اینکه برای عمل از وسایل غربی برای ساپورت طراحی غربی برای آرایش تقلید از غرب

برای خرید قرص از ماهواره....

میبینیم که همه اینا به نفع دشمن بوده نه؟

وسایل بی اهمیتی رو که درست میکنه به مردمای کشور خودش نمیفروشه ولی کاری کرده که مردم ما برای ارزانی یا خوشکلی یا عقده میره این هارو میخره و وسایل دشمن رو استفاده میکنه

بر اثر چیزی که دکترا تحقیق کردن دیدن که باربی پاهاش خیلی لاغره و خیلی تنش از پاهاش کوچیک تره

انسانی هیچوقت مثل اون نمیشه و یا حتی هم اگر مثلش بشه فلج هست

ولی زنه هم میبینه که این همه تلاش برای زیبا شدن بی فایدست

نگاه شوهرش رو نمیتونه کنترل کنه

حرف هاش آزارش میده. میبینه که شوهرش بهش میگه اون خانومه خشکل تر از توء

و کم کم این به طلاق کشیده میشه

به همین سادگی........

حواسمونو خوب جمع کنیم دشمن داره رومون کار میکنه به هر قیمتی

کی میاد فیلم های ترکی و......دوبله به فارسی کنه برای دشمن.....خدا میدونه چقدر هزینه داره

مردم ما غرق خواب غفلتن فکر میکنن که دشمن چون خیلی به فکرشونه این فیلم ها رو درست میکنه

دیگه نمیخوام بیشتر وارد جزئیات بشم

ولی بدونین که دشمن هیچ چیزی رو بدون هذف و نقشه درست نمیکنه

هرچیز درست میکنه تاثیر گذاره ....

کاری به این نیست که تو باتقوایی و هیچ چیز تورو غافل نمیکنه ....

ممکنه تقوات با یک تق وا بره

از خواب غفلت بیدار بشیم و حواسمونو بیشتر جمع کنیم

برای ماهم دعا کنید....

 

 



[ چهارشنبه 93/11/22 ] [ 4:40 عصر ] [ شهیده ] نظر

دستنوشته حاج آقا ابوالقاسمی

میوه دل فاطمه سلام .

گمان کرده ای چون بی تو هفته ام سپری شد زندگی به کامم بوده ؟ نه آقا ، نه !! این هفته هم شوق زندگی نبود !

می دانی که نگاه های مهربان دوستانم برایم سرد است تا تو نیایی ، شنیدن صدایشان آرامم نمی کند تا تو نباشی !

تو بگو ! کسی که گوش بر در ایستاده تا صدای انا المهدی را بشنود ، با صدای دیگری آرام می گیرد ؟ اصلا صدای دیگری را می شنود ؟ این هفته هم گوشهایم در این همه غوغا و همهمه ، بی نصیب از صدای تو کر ماند !

عزیز دلم ، کی به این خنده های تلخ و ساختگی پایان می دهی ؟ تضمینی نیست که سر به بیابان نگذارم ، معلوم نیست بتوانم ، شاید دیگر قدرت نداشته باشم ! تضمینی نیست .

راستی دردانه علی ، گاهی که دوستانت مرا می بینند سلامت میرسانند ، گمان می کنند مرا در زیارت تو سر و سرّی است ، فکر می کنند چون از تو دم میزنم پیش تو آبرویی هم دارم ، نمیدانند که محروم تر از همه ام ، نمی دانند ! اما آقا سلام دوستانت بر تو باد .

در کوی تو معروفم و از روی تو محروم             گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده

هنوز شراب لب سوز نظّاره گری خویش را به من ننوشانده ای ، لبم سوخته، شهره بازارم کردی ! کاش ذره ای از آنچه دوستانت درباره ام می پنداشتند حقیقت داشت ، کاش این سوختگی لبانم اثر حرارت لبهایی بود که گزیدنش مناجات صبح و شام ملکوتیان است ، کاش شراب جان سوز لقایت هستیم را نیست می کرد تا این همه شرمنده دوستانت نمی شدم . کاش حتی لحظه ای مرا به خیمه سبزت راهی بود ! کاش راهی بود ! کاش راهی بود .

فدای تو شوم ، هر هفته دور هم جمع میشویم و درباره تو سخن می گوییم ، درباره آمدنت ، درباره خنده هایت ، گریه هایت ، واقعا جایتان خالی است ، هر هفته با اشکهایمان محفلتان را آب و جارو می کنیم ، چون می دانیم بالاخره می آیی! 

                                                                           دعای مادرانمان بدرقه راهت ،.                                            

                                                                           همیشه چشم به راهت - رضا

آی مردم من رسوای بی خانمانم ، مرا فراموش کنید که در این وانفسای غربت به گمنامان از محبت نظری کنند .

 

 دستنوشته مرحوم حجت السلام و المسلین رضا ابوالقاسمی

 

 

منبع:وبلاگ خود مرحوم"جهنم مطلوب"habolqasemi.parsiblog.com

 



[ دوشنبه 93/11/20 ] [ 4:26 عصر ] [ شهیده ] نظر

آهای زمستان....

...

 

آهای زمستان....

"حواست باشد"

(دور تو و هوا و عاشقانه هایت را خط خواهم کشید)

اگر با آمدنت آقای من یک سرفه کند......



[ یکشنبه 93/11/19 ] [ 3:48 عصر ] [ شهیده ] نظر

قطاری سریع السّیر

 

 


قطاری سریع السّیر در حرکت است، مملو از مردمان.

قطاری بی وقفه که حتی مسافران خود را در حال حرکت پیاده می کند!

و مسافران تنها اندک زمانی میهمان اند و به سرعت باید قطار را ترک کنند.

به درون قطار می رویم؛ چه هنگامه ای است! بازار های مکاره،

خرید و فروشِ عمر و مشتریان مشتاق و غافل از عاقبت!

چنان سرگرمِ زرق و برق قطارند که اصلاً به پایان راه نمی­اندیشند!

تذکرات صاحب قطار را هم جدی نمی گیرند؛ انگار اصلاً نمی شنوند!

این قطار عمر من و توست.pouting emoticon

 



[ شنبه 93/11/18 ] [ 3:0 عصر ] [ شهیده ] نظر

پست ثابت.نظر سنجی

[ شنبه 93/11/18 ] [ 2:24 عصر ] [ شهیده ] نظر

دیداری عاشقانه در آخرین لحظه...

زیباست :

 

وقتی با تمام وجود احساس کنی :

کسی که دوستش داری : حضوری جاودان دارد در هستی :

آن اندازه که بعد از مرگ هم حی بودنش حتمی ست در هستی ...

خوش به حال آنها که چشم جانشان به دیدار تو روشن شده مولای من ...

خوش به حال آنها که گوش جانشان به صدای دل انگیزت مفتخر شده ..

خوش به حال عاشقان حقیقی ات هستند مولای من ..

جز حسرت سخنی ندارم برای گفتن :

جز اشک بهانه ای ندارم برای این همه بی لیاقتی :

تا به امروزم : سوختم در آتش رو سیاهی ام ...

که حتی ثانیه ای هم رو در رو :

نگاهم بر چهره ات گره نخورده اما من ترا بسیار دیده ام آقای من :

در ضربان قلبم .. در اشک چشمانم .. در شور عاشقانه هایم .. در دل نگرانی آدینه ها ..

در ثانیه های زمین در غوغای خلقت که همه به نام توست ...

مولاجان :

اما کو دیداری عاشقانه و چهره به چهره ....!!

به گمانم تا چشم من به دنیاست ترا نمی توانم ببینم :

تا دلم دلبسته ی زمین است ،

توفیق زیارتت نصیبم نخواهد شد :

آقاجان لطفی کن لااقل برای بدرقه ام به دیار باقی :

سری به من بزن :

از شب اول قبر : قصه ها شنیده ام اما آنان که با نگاه تو رفتند :

لبخند بر لب داشتند :

بیا : اجازه بده با لبخندی به ماهتاب چهره ات :

چشم بر جمال تو بدوزم و بمیرم نه بر دنیا ....

مرگ هم زیباست :

صحنه ی زیبایی از آخرین پرده ی نمایش زندگی در زمین که من مشتاقانه چشم انتظاره پایان آنم ...

هر چند جوانم اما حاضرم جوانی ام به فدای یک لبخندت باشد و من با لبخندت : چشم بر دنیا ببندم ...

جوانی ام : عمرم همه به فدای یک لحظه رضایتت مولای من ..

به آشنایان سپرده ام بر سر مزارم نمانند برای اشک ریختن : شاید بیایی نگاهی کنی و خانه ام روشن شود به حضورت ..

جان مهدی بیا :

اگر قسمت نبود در دنیا ببینمت :

اگر در زمان حیات چشمم به جمال دلربایت نورانی نشد :

لحظه ی مرگم : لحظه ای بیا و زود برو :

یک لحظه فقط برای دیداری عاشقانه در آخرین لحظه ..

مرگ هم با این رویای شیرین : شیرین تر از عسل می شود

مرگ را هم عاشقانه دوست دارم اگر برای یک لحظه حضور روشنت در قاب نگاهم باشد .

 




[ پنج شنبه 93/11/16 ] [ 12:10 عصر ] [ شهیده ] نظر

<< مطالب جدیدتر :: مطالب قدیمی‌تر >>