سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عـطر ظهــور

آنکه تو را ندارد چه دارد و آنکه تو دارد چه ندارد؟

ظاهر و باطن انسان ها..


بسم الله الرحمن الرحیم


استادی از شاگردان خود پرسید:به نظرشما چه چیز انسان را زیبا میکند؟

هریک جوابی دادند یکی گفت چشمان درشت دومی گفت قدی بلند دیگری گفت پوست شفاف و سفید.

در این هنگام استاد دولیوان از کیف در اورد .

یکی از لیوان ها بسیار لوکس و زیبا بود.ودیگری سفالی و ساده

سپس در هریک از لیوان ها چیزی ریخت و رو به شاگردان کردو گفت:

در لیوان رنگین و زیبا زهر ریختم

و در لیوان سفالی ابی گوارا.....

حالا شما کدام را انتخاب میکنید؟

همه به اتفاق گفتند : لیوان سفالی را.....

استاد گفت:می بینید؟

زمانی که حقیقت درون لیوان را شناختید ظاهر برایتان بی اهمیت شد

حکایت ما انسان ها این چنین است...

چقدر دردناک است وقتی ظاهر انسانهارا به باطنشان نسبت میدهند

از روی ظاهر قضاوت نکنیم

شاید ظاهر ادم تنها دلگرمی او باشد......


 

 


 



[ چهارشنبه 93/8/21 ] [ 8:28 عصر ] [ شهیده ] نظر

ازادی یواشکی؟؟

آزادی یواشکی؟!!!

اسم بی عفتی اتـــــ را گذاشته ای آزادی یواشکی

برای خودت جولان میدهی دختر بی حجابـــــ و فکر میکنی همه ی دختران عفیف این سرزمین ساکتند تا تو نشان عفت و حیای مارا مسخرهـ کنی

نه…یادت باشد مقتدای ما خامنه ای  است

و الگوی ما علی خلیلی

بخواهی چادرخاکی مادرمان را با بی عفتی ات مسخره کنی ما ساکت نمی نشینیم

همه ی ما علی خلیلی وار عمل می کنیم



[ سه شنبه 93/8/20 ] [ 2:8 عصر ] [ شهیده ] نظر

(من یک دخترچادری ام)....به افتخار چادری ها

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

99

 

من یک دختر چادریم …


شاد و پرنشاط ، سرزنده و پرکار


قرآن و نهج البلاغه اگر میخوانم ، رمان و حافظ و بچه های بد شانس هم میخوانم

 

عاشق پهلوانی های حضرت حیدر اگر هستم ، یک عالمه شعر حماسی از شاهنامه و از سهراب سپهری هم حفظم


پای سجاده ام گریه اگر میکنم ، خنده هایم بین دوستانم هم تماشایی است !


من یک عالمه دوست و رفیق دارم


تابستان ها اگر اردوی جهادی میرویم ، اردوهای تفریحی ام نیز هر هفته پا برجاست ..


ما اگر سخنرانی میرویم ، پارک رفتنمان هم سرجایش است ..


مسجد اگر پاتوق ماست ، باغ و بوستان هم می رویم ..


برای نماز صبح قرار مسجد اگر میگذاریم ، هنوز خورشید نزده از مسجد تا خانه پیاده قدم میزنیم


دعای عهدمان را اگر میخوانیم ، همانجا سفره باز میکنیم و با خنده و شادی صبحانه مان میشود غذا با طعم دعا !


ما اگر چادر سر میکنیم ، نقاش هم هستیم ، خطمان هم خوب است ، حرفهای دخترانه مان سرجایش ،


شوخی های دوستانه مان را هم میکنیم ، نمایشگاه و تئاتر هم میرویم ، سینما هم اگر فیلم خوب داشت ..


کوه هم میرویم ، عکس های یادگاری ، فیلم های پر از خنده و شادی ..


کی گفته ما چادری ها …


من قشنگ تر از دنیای خودمان سراغ ندارم !


دنیای من و این رفیقان با خدایم ، همین هایی که دنبال زندگیشان در کوچه و خیابان نمیگردند ،


همین هایی که وقتی دلت را میشکنند تا حلالیت ازت نگیرند ول کن نیستند ،


همین هایی که حیاشان را نفروختند ..



[ سه شنبه 93/8/20 ] [ 1:42 عصر ] [ شهیده ] نظر

کاش اسمون بباره.....

 

...........

 

 

چندوقتیه پاییز اومده..

آسمون ابر داره و پر از بارشه...

گاهی میباره با دلم و گاهی...

قورت میده هی گریه هاش رو...

چند روزیه دلم گرفته..

نه حرف میزنه و نه میباره..

از دستش کلافه شدم..

نه تهدید..نه محبت...

هیچکدوم فایده نداره...

کاش آسمون بباره...

 

 

http://jadekhatereha.parsiblog.com/



[ دوشنبه 93/8/19 ] [ 2:45 عصر ] [ شهیده ] نظر

عشق یک شهید.....

 

chadoriha-mini (60)

 

 

بنام مهربونترین…

“نقطه سرخط”

سلام،میخوام براتون ماجرای چادری شدن یه دخترک رو بگم…

راستش نمیدونم از کجاشروع کنم..

این دختر ما جزو اون دسته آدمایی بود که اگر یه روز توی چت روما نمیگشت روزش شب نمیشد،

بیرون حجابش بدنبود اما خب اصلا قابل مقایسه باحجاب کامل نبود…

این دخترک ما شب میخوابه و صبح که بلند میشه

یه حسی تووجودش جون میگیره بنام عشق… آره اون عاشق شده بود بدون اینکه خودش بفهمه….

عاشق یه پسر شده بود که 2سال ازخودش بزرگتر بود

بزارید نگم چطوری این اتفاق افتاد اما تنها فرقی که باعشقای زمینی داشت این بود که آقا پسر قصه مون شهید شده بود…

ماجرای عاشقی این دختر به جایی رسیده بود که اگر هر شب با مصطفاش صحبت نمیکرد خوابش نمیبرد…

حالا دیگه نمازاش سروقت بود…

توی چت روما نمیگشت…افتاده بود به تکاپوتا از زندگی آقا مصطفی سردربیاره…

تابتونه مثل اون باشه(مگرنه اینکه عاشق باید رنگ معشوق به خود بگیره؟؟)

خلاصه یکی ازدوستای شهید مصطفی رو پیداکرد وشروع کرد به پرسیدن یه عالمه سوال که شده بودن بغض گلوش…

کم کم کاربجایی رسید که وقتی میرفت بیرون از خونه اونم با آرایش و…

حس میکرد که عشقش اونطوری که باید، ازش راضی نیست، نمیدونم اما شاید یه حس درونی،

یه حسی که آرامشو تو شبای تشویش دخترک به اون میداد…

خلاصه کم کم فهمید اگه چادری بشه بیشتر تو دل اون شهیده جا میگیره..

این دختر خانوم ما یهویی کلی ازاین رو به اون روشد دیگه شعرهاش بوی غم نمیداد بلکه دم از عشقی آسمونی میزد،

دیگه قهرمان نثرهاش شده بود کسی که به خدا لبیک گفته…
.
.
.
.

خلاصه روزها گذشت و دخترچادری موند، اما خیلی سخت بود

(چون مجبورشد دیگه یه سری از دوستاشو ترک کنه و….)

البته پدرو مادرش خیلی راضی بودند و هستند،اولین بار که باباش چادر رو رو سرش دید،به خانواده شیرینی داد…

ولی خیلی از فامیل  هاشونم میگفتن الکی داری خودت رو محدود میکنی،

اما بیشترین ضربه رو از بعضی از دوستاش خورد که هرچی دلشون میخواست بهش میگفتن،…

بیخیال برسیم به روزی که مهمترین تصمیم زندگیشو گرفت…

هیچوقت اون روز رو یادش نمیره! هنوز عاشق بود اما دیگه عشق مصطفی تودلش جانمیشد…

دنبال یه چیز دیگه بود

انگار اون شهیده فقط یه عامل بود تا الفبای عشق رو به دخترک بیاموزه…شایدم…

حالا دیگه اون مصطفی رو فقط دوست داشت اما دیگه عاشق اون نبود ،چون میخواست به یه عشق حقیقی تر برسه …

میخواست به هدف خلقتش برسه… به کسی که از رگ گردن بهش نزدیکتره

اما دیگه چادرشو ترک نکرد، چادر دیگه واسش شده بود یه مروارید توی شب های تاریکش…

اون دختره من بودم

و اون عشق…

 

دوستان این دست نوشته من نیست من از داستانش خوشم اومد گفتم برای شماهم بزارم.

التماس دعا

یاحسین



[ یکشنبه 93/8/18 ] [ 2:18 عصر ] [ شهیده ] نظر

ای ایران....

 

بسم رب شهدا و الصدیقین

 

ای ایران…


سربلند باش که خاک تو صاحب دختران و زنانی است که  ارزش تک تک آنها با ارزش ملکه ی انگلیس رقابت می کند

آخر می دانی هر مردی اجازه ی دست دادن با ملکه ی انگلیس را ندارد!

اما در خاک تو هیچ مردی اجازه ی حتی یک نگاه بر دختران و زنان سرزمین تو را ندارد

بانوی ایرانی پوششی برای خود انتخاب کن تا تو را ارزشمند و محترم جلوه دهد!

حجاب تو ینی،ارزش من بیشتر از هر ملکه ایست!

 

 

hijab Poster (15)(Fetyan.net)



[ شنبه 93/8/17 ] [ 4:35 عصر ] [ شهیده ] نظر

بازار و دختران چادری....

 

 

بسم رب شهدا و الصدیقین

 

چند رزو پیش توی بازار اذان رو گفت وضو داشتم ولی داشتم میگشتم که بتونم جایی رو پیدا کنم که بشه  نماز خوند

چشمم افتاد به سه دختر چادری که در فضای سبز در وسط خیابان میخواستن نماز بخونن

یکیشون وسط بودو داشت نماز میخوند

و اون دوتای دیگه هردوطرفش ایستاده بودن که مشخص نباشه داره نماز میخونه

انقدر خوش حال شدم که هنوز هم انسان هایی هست که برای نماز ارزش قائل هستن و

در هر کجایی باشن حتی در وسط بازار وخیابان هم نمازشون ترک نمیشه

و اول وقت بخونن

انشاالله ماهم جزء اون افرادی باشیم نماز براشون خیلی مهمه و

نمازشونو اول وقت میخونن

خوش به حالشون........

اگه شما هم موقعیت های اینجوری واستون پیش اومده

و همچین افرادی رو دیدین خوش حال میشم برام بگین .....

 

 

 

 

 

 

پیامبر اکرم (ص) در مورد نماز می فرمایند»

ای اباذر خداوند روشنی چشم مرا در نماز قرار داده و نماز را برای من انسان

محبوب قرار داده که طعام را برای گرسنگان و اب را برای تشنگان با این تفاوت

که گرسنگان و تشنگان با خوردن غذا و نوشیدن اب سیر میشوند

ولی من از نماز سیر نمیشوم

بحارالانوار 82ص23

3 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

این همون نمازیه که شهدا واسش جون دادن و با سرم نماز خوندن

ولی نماز واسه ما چقدر مهمه؟دلم شکست

 

 

 

 

و کسایی هستن که هرچند اون هارو ببری مسجدو

 براشون از نماز و زیبایی های نماز بگی

بازم کار خودشو میکنه و در مسجد بجای نماز باگوشی کار میکنن و

 شاید هم دارن با کسی حرف میزنن

میخوام بدونم اون فردی که داره باهاش حرف میزنه ایا از نماز واجب تره؟

 


 

 



[ شنبه 93/8/17 ] [ 1:36 عصر ] [ شهیده ] نظر

نامه ارباب به امام حسین ع

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

این متن خیلی دلمو اتیش زد دردو دل حضرت ولی عصر با امام حسین ع

حسین جان ....

مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته.....

حسین جان مانده ام تنهای تنها

شده کرب و بلایم کوه و صحرا!

حسین جان کاش من جای توبودم

چو یارانت بدم گرد وجودت!

شما گفتی ولی ان ها نرفتند....

مرا یاران همه یک یک برفتند

حسین جان مهدی ام مهدی تنها دلم از بی وفایی ها شکسته

حسین جان سال ها در انتظارم

هنوز حسرت به یاران تو دارم

حسین جان

انتقام نگرفته ام من

بجای امتم شرمنده ام من

قطعه قطعه جسم اکبر

سر افتاده ی علی اصغر

دو کتف خونی و مشک ابالفضل

کنار القمه اشک اباالفضل

صدای ناله ی جانسوز زهرا

فرار کودکان در دشت و صحرا

همه منزل به منزل در اسارت

چنان که شد به ال تو جسارت

حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته

هر انچه عمه ام زینب کشیده

بود هرصبح وشام در پیش دیده

ز قلبم میزند بیرون شراره

چه کاری سخت تر از انتظاره؟

حسین جان

از شما شرمنده هستم

گناه امتم بسته دو دستم

چقدر دیگر بگویم به امت دعا باشد کلید قفل غیبت

حسین جان مهدی ام مهدی خسته

دلم از بی وفایی ها شکسته.....

 

 

 

 

http://s3.picofile.com/file/7519235585/IMAGE634774470048404556.jpg

 

 

 



[ پنج شنبه 93/8/15 ] [ 6:17 عصر ] [ شهیده ] نظر

غم

بسم الله الرحمن الرحیم


تا دست میبرم که حرف های دلمو براتون بنویسم خجالت میکشم

خجالت میکشم بگم ناراحتیم از چیه

یه موضوعه که خیلی ها بهش اهمیت نمیدن

منم میخواستم اهمیت ندم

ولی نشد

صحنه اون اتفاق رو هر روز و هر روز برام پیش میاد

همش میخوام مثل بقیه اهمیت ندم

ولی نمیشه

دیگه توانشو ندارم

فقط به خدا توکل میکنم.

التماس دعا دارم

یازهرا



[ چهارشنبه 93/8/14 ] [ 1:49 عصر ] [ شهیده ] نظر

پیشنهاد های شما برای کل وبلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

سلام علیکم.....

دوستان از شما میخواهم نظرتونو درمورد مطالب وبلاگ و همچنین موضوع وبلاگ بگیدتبسم

میخوام ببینم ایا از وبلاگ راضی هستید یانه!

اخه فکر میکنم هیچکی از مطالب هایی که میزارم خوشش نمیادگریه‌آور

موندم که دیگه در چه موضوعاتی مطلب بزارم

خداروشکر بازدید وبلاگ رفته بالا....مؤدب

تقریبا سه ماهه که این وبلاگ رو درست کردم

خیلی زود گذشت

و خیلی تلاش کردم که رضایت شما بزرگواران رو جلب کنمگل تقدیم شما

انشاالله که خوشتون اومده باشه

ببخشید که طولانی شد.

در این شبها مارو از دعای خیرتون محروم نکنید.....

یازهرا

 



[ چهارشنبه 93/8/14 ] [ 11:8 صبح ] [ شهیده ] نظر

<< مطالب جدیدتر :: مطالب قدیمی‌تر >>