سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عـطر ظهــور

آنکه تو را ندارد چه دارد و آنکه تو دارد چه ندارد؟

آخرین شب جمعه ی سال


گاهی یه گناه، زندگی و تصمیماتتو بهم میریزه...

همشو تحت تاثیر خودش و نکبتش قرار میده...

گاهی اینقدر حالت از گناه گرفته است که دوس داری به یکی بگی...

فکر میکنی اگه جار بزنی و به کسی بگی، از بار گناهت کم میشه اما ...

مخصوصا اگه اون گناه، نقطه ضعفت باشه و میتونه آتوی بزرگی تو زندگیت باشه...
مخصوصا اگه اون گناه، واسش چند بار توبه کرده باشی و دیگه خجالت بکشی که سرتو بالا کنی و بگی : الهی العفو 

خدایا بازم شب جمعه است...

اما دیگه روم نمیشه بگم «استغفرالله ...»

خجالتمیکشم بگم «الهی العفو ... »

خدایا ...حالم خیلی بده

خدایا ببخش اون گناهانی که نقطه ضعفمه
نذار آتو بشه و بیفته دست مردم
نذار بازم توبه بشکنم ....

96/12/25

پایان سال و وقت حساب و کتاب شدپیشانی

 ام به محضرتان خیس آب شد

هر روز با گناه دلت را شکسته ام ببین

 من و تو این همه عصیان حجاب شد

گفتند پای نام ما گریه می کنی حال

 شما ز دیدن نامه خراب شد

با این وجود تا که گره خورد کار منیا

 صاحب الزمانِ دلم مستجاب شد

این عمر بی وفا و تو هم دیر کرده ای 

آوایاَلرحیل به جانم عذاب شد

امسال هم گدای شب جمعه حرم با

 یک دعای مادرتان بی حساب شد

 



حالم همینجوریش بد هست
حالا هی تو هم بدترش کن...

شب جمعه آخر سال و ...
یه سال رفت و ...
هیچی به هیچی

حتی شبیه آدمم نشدم
چه برسه به خود آدم

اینا به کنار ...

اما اونجاش که همه بهت میگن «التماس دعا» خیلی درد داره...
اینکه فکر میکنن حالت خیلی باحاله ، خیلی درد داره

نمیبینن که داری با دندونای بهم فشرده شده تایپ میکنی و بقیه دل خرابت داره از چشمات میریزه بیرون

فقط می تونم بگم:

مردم به چشم آب به من بنگرند و لیک
من از سراب هم پیش تو بی آبرو ترم...

96/12/2
حسین جان ..

به تو امّید دارم مثل چشمِ آن پسربچ
که هر دفعه زمین افتاده بابا را صدا کرد
دل من هم شکسته مثل بغضِ پیرمردی که
ندارد پول ؛ اما باز ، یاد کربلا کرده

 @mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه



[ جمعه 96/12/25 ] [ 1:28 صبح ] [ شهیده ] نظر