سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عـطر ظهــور

آنکه تو را ندارد چه دارد و آنکه تو دارد چه ندارد؟

قرار عاشقی قسمت دوم

بسم رب الشهداء والصدیقین

قرار عاشقی

سلام رفقا

امشب هم توفیق میزبانی یک شهید عزیز داریم از سرزمین ولی نعمت ما ایرانیا، مشهد...

با ما همراه باشید با"فرزندکردستان"

بفرمایید خودتون معرفی کنید که ما مشتاقانه منتظریم:


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


***


سلام به دوستان محترم

من محمود هستم!البته بعضیا منو عمو محمود هم صدا میکننمؤدب

سال 1340 در مشهد تو یک خانواده مذهبی به دنیا اومدم(بعلههه! بیچه مِشِدُم

آقاجان مون از کسبه های متعهد زمان خودش بود.

زمان شاه با علمای و روحانیون بزرگی مثل آیت الله خامنه ای و

شهیدان هاشمی نژاد و کامیاب ارتباط داشت.

آقاجان به تربیت صحیح فرزندانشون خیلی اهمیت میدادند

و همیشه منوکه تنها پسر خانواده بودم با خودشون به محافل

و مساجد مذهبی میبردن تا با تعالیم دینی آشنا بشم...

آقاجان همیشه آرزو داشتند که پسرشون در سلک صالحان باشند،

این شد که ما بعد از تمام کردن دوره ابتدایی باتشویق پدر وارد حوزه علمیه شدیم

البته خودمم خعلی علاقه مند بودم

ریا نباشه همزمان باحوزه علمیه راهنمایی و دبیرستانمم هم ادامه دادم

با اوج گیری انقلاب منم مثل بقیه جوونای فعال و مذهبی بیکار نموندم

و با شرکت تو محافل درس مساجد جوادالائمه(ع) و امام حسن مجتبی(ع)،

که در اون زمان از مراکز تجمع مبارزان مشهد بود،

از هدایت ها و تعالیم حضرت امام خامنه ای بهره فراوان بردم

(خداییش درحال حاضر خوب آقایی زمامدار این انقلاب هستند. سلامتی شون صلواااات

عاقا ما عااااشق پخش اعلامیه های امام خمینی بودیم

شرکت تو راهپیمایی ها و درگیری های انقلاب که اصلا راست کار آقا محمود بود

بعد پیروزی انقلاب هم (ریانباشه) جزو اولین عناصری بودم

که به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مِشَد پیوستمتبسم

بعد اینکه یه دوره 6ماهه آموزش چیریکی دیدیم ،

شروع کردیم به آموزش دادن به برادران سپاهی و بسیجی!

بعداون برای حفاظت از بیت پیرجماران بارسفر بستیم و راهی تهران شدیم! اونم واسه6ماه

جنگ که شروع شد منم مثل باقی برادران رزمنده راهی کربلای جنوب شدم!

ولی بع از یه مدتی به علت نیاز شدیدی که به یک مربی برای

آماده سازی نیروها داشتند دوباره راهی ولایت شدیم(پادگان مشهد)

گفتن نداره!! ولی ازونجایی که ما تدریس عملی نظامیمون عالی بود

مسئول پادگان هیچ دلش نمیخواست مااز پیششون بریم.

اما محمود مال موندن نبود!!

یه چیزی تووجودم همش تلاطم میکرد


همش دنبال یه فرصتی بودم رودروی دشمن قرار بگیرم

و تو میدون از ارزشهای انقلاب و اسلام دفاع کنم

این بود که برادرفرمانده رو به هرطریقی بود راضی کردم و راهی دیار کردستان شدم

رفقا اونموقع کردستان به خاطر فعالیتهای گروه های ضد انقلاب

و تروریستی دستخوش جنگ و درگیری شده بود

بذارید یکم از"کردستان" واستون بگم:

اونموقع ها ضد انقلاب برای تضعیف نظام نوپای جمهوری اسلامی

از هیچ اخلالگری و جنایتی دریغ نمیکرد

این نامردها از غرببه ما فشار وارد میکردند و بعثی های بی وجدان ازجنوب

زمانی که وارد کردستان شدم اول یک گروه12نفره بابرادران سپاهی تشکیل دادیم

از فتوحاتمون اینجا واستون نمیگم ولی همینقدر بدونید ضدانقلابو کوموله -

که اصلا فکرشو نمیکرد که جوونایی بااین سن و سال به میدون نبرد بیان-امان شون بریده شد

دیگه هرجا اسم کاوه و تیپ ویژه شهدا میومد فرار و برقرار ترجیح میدادند!!

تا جایی که واسه مرده یا زنده من جایزه تعیین کردند

 فرمانده ها و همرزمان عزیزی مثل سرداران شهید ناصرکاظمی

(فرمانده تیپ ویژه شهدا، همون تیپی که من فرمانده عملیاتش بودم)

، محمدگنجی زاده و محمد بروجردی تو قائله ی کردستان مبارزه کردند و جنگیدند!

بعد شهادت این عزیزان تو سال 62ما رسما شدیم فرمانده تیپ ویژه شهدا.....

خلاصه اینقدر تو کردستان علیه کوموله ها

و دموکراتها جنگیدیم و جنگیدیم تا شد عملیات کربلای2…

همون عملیاتی که منتهی شد به آسمونی شدنم

قبل از این عملیات من خیلی از دوستان و همرزمان عزیزم از دست دادم

و به شدت احساس تنهایی میکردم

خلاصه تو عملیات کربلای دو بود که یک ترکش کوچولو اونم پشت گوشم، منو به آرزوی دیرینم رسوند

تاریخ دقیقش میشه: 1365/6/11

دیشبم  سالگرد عمو محمدومون بودپوزخند




[ چهارشنبه 94/6/11 ] [ 11:38 صبح ] [ شهیده ] نظر